۷سال ی پسری رو میخام.خیلی هم میخوااام، با تمام نداریش ساختم،با تمام اخلاقاش کنار اومدم. من دانشجو هستم اینجا.اماسرمو کج نمیچرخونم.این چند سال پاکی و خوب بودنم واسش اثبات شد. از جمعه سر ی موضوع دعوا کردیم قهریم.من واقعا چیزی نگفتم.عصر جمعه زنگ زد ک خستم خوابم میاد.همه گفتن بریم خونه دختر خالم من نرفتم ولی، منم لجم گرفت (چند روز اصلا ندید منو.)منم گفتم ی جور میگی نرفتم انگار منتشو داری میزاری روی من، اونم گفت گ و ه خوریش ب تو نیومده عزیززززززم(با لج) خداحافظی کرد قطع کرد.از اون لحظه من دیگه سراغی نگرفتم اونم سراغی نگرفت ازم.چ جور میتونه اخه؟؟؟؟؟ خیلی داغووووونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.