برادرم با يه دختري آشنا شده به قصد ازدواج كه ...

اخه این ک دلیل بربودن دختربیچاره نیس مهم دخترس بیشتراشنابشن تحقیق کنید مبارکه

راستش تاپیکتو ک دیدم یه لحظه بدنم یخ زد واقعا سست شدم 

یاد خودم افتادم 

یاد اینک پدرم ورشکست شد و ما مجبور شدیم بریم یه منطقه خیلی پایین خیلییی پایین (حدود ۸ _۹ سال پیش)که حتی کوچه هاش اسفالت نداشت که هروز تو خیابوناش صدای دعوا و چاقو کشی بود

یاد این افتادم ک بعد اشنایی و دلبستن ب شوهرم وقتی اومد تو محله امون تحقیق تا چند ساعت بعدش جواب تلفنمو نداد و بعد اس داد خانوادم نمیان اونجا برا خواستگاری خیلی بد بود ببخشید ! 

 خیلی دلم شکست اما بهش حق دادم حق داشت الان شماهم حق دارین ب هرحال شاید شما ازهمسرت خجالت بکشی فردا روزی مراسم پاگشا هست عقد هست و شما و اقوام نزدیک باید برید اونجا شاید ب خاطر فرهنگی ک تو جامعه حاکمه اذیت بشین اگ دوستیشون و اشناییشون طولانی نبوده تا قبل اینک وابستگی زیادی ایجاد شه تمومش کنید 

راستش همسر من خودش نتونست دل بکنه و برگشت اما هنوزم اون اس ام اس و اون حرفا غیب شدن یکی دوهفته ایش تو ذهنمه و گاهی ازش بیزار میشم 

بعدم محل ربطی به خانواده نداره که معتاد باشن 

خیلی ها تو محل خوب معتادن خیلی ها تو محل بد سالم

به نظرم یه مدت با هم باشید تا هم رو بهتر بشناسید

همه کسایی ک تو مناطق پایین زندگی میکنن اینجوری نیستن مثل زندایی شما نیستن 

گاهی روزگار با ادما خیلی بد بازی میکنه 

یک نفرو معیار قضاوت قرار ندید

نه عزیزم سوتفاهم نشه. ماهم بخدا بخاطر شخصیت باهاشون وصلت کردیم گفتیم اصلا اون چیزا مهم نیست مهم خوده دختره. نمیدونستیم که بعدا حتی پدرش هم از داییم میخوره.وگرنه پسرمونو از سر راه نیووردیم که فقط قصد و نیت ما خیر بود دختره تو زندگیش هیچی ندیده همم داییم دوسش داشت ولی واقعا ندید بدید بازی درآوردن جوری که دیگه بخدا خجالت میکشیدیم موقع مهمونیا و جاهایی که پیشمون بود

خواهش میکنم

اگ فقط ب خاطر دلسوزیه منصرفش کنید قراره یه عمر بااون دختر زندگی کنه تو اون منطقه رفت و امد کنه

ازش سوال کن ک بعدا روش میشه ب دوستاش و فامیلاش اگ سوال کردن  خونه پدرزنت کجاست بدون درنگ جواب بده؟ میتونه این قضیه رو کامل ندید بگیره اگ اره ک هیچ اگ نه اذیت میشه 

یادمه یبار تو دوران عقد خونه یکی از دوستای همسرم دعوت بودیم دیرمون شده بود داداشم گفت  خیلی دیر کردید زشت شد تااماده میشید من میرم شیرینی بخرم ک معطل نشید بعد ک رفتم چون رو کارتون شیرینی ادرسِ منطقه بود شوهرم جلو ی شیرینی فروشی نگه داشت ک کارتون خالی شیرینی بگیره تا جای شیرینی هارو عوض کنه وقتی جعبه خالی ندادن یه جعبه دیگه شیرینی خرید ...

بهش حق دادم اما اذیت شدم نمیدونم میتونید اون شرایطو تصور کنید و حال هردوی مارو درک کنید یا نه 

بعدا تو زندگی مشترکشون زیاد ازاین مسائل پیش میاد

ببین من یه عمع دارم شوهر از هر نظر بگی افتضاحه خیلیم پایین شهر ورامین زندگی میکنن همه میگفتن دخترای اینو هیچکس نمیگیره بخاطر پدرش وقتی دومادشون رفت تحقیقات همه گفتن خانوادش خیلی بد هستن بیخیال شین ولی پسر خودش گفت به دخترع ربطی نداره الان خیلی خوشبخت شاید زندگیشون از خیلیها هم سر باشه خونشون هم تقریبا بالاشهرع