دختره دختر خوبيه وبه نظرم خودشم از دختره خوشش اومده. البته نه اينكه عاشقش شده باشه. منتها دختره فقط يه مسيله اي كه هست... خونشون تو يه جايي از شهره كه... نميدونم چطور بگم... خيلي پايين شهره. من خودم هميشه به برادرم مي گفتم بالا و بايين مهم نيست خود شخص مهمه. اما حالا اين دختر جاييه كه محله خلافه. يعني همه خلافكارا اونجان. يعني يه جوري كه مي ترسي بري تو محلشون. فكر كنم تو فاميلشونم معتاد و اينا زياد دارن.
داداشم مونده چكار كنه. با من هم كه صحبت مي كرد نمي دونستم چي بهش بگم
به نظرم از طرفي هم دلش نمياد به خاطر اين قضيه دختره رو بيخيال بشه
از يه طرف هم دختره مرتب يه جوري التماس گونه ميگه منو واسه اين قضيه ول نكني😔
به نظر شما اين مسئله چه مشكلي ممكنه بعدها براي برادر من ايجاد كنه؟ كسي تجربه اي داره؟
ما خودمون متوسط هستيم. البته برادرم شغلش آزاده و درامدش زياد نيست. شايدم به اين دليل از اين دختر خوشش اومده چون با همه شرايطش كنار مياد
از طرفي ممكنه بابام زياد راضي نباشه.
نميدونم واقعا استرس دارم
اما يه چيزي ام هست. به نظرم برادرم با اين دختره 'حال' خوبي داره. حس خوبي داره