سلام دوستان
دلم ميخواد خاطره ي زايمانم رو بگم شااايد تجربه م واسه يه نفر به درد بخوره
از وقتي ازدواج كردم دلم بچه ميخواست ولي همه گفتن صبر كن زشته زوده ولي بالاخره بعد يك سال و نيم تصميم گرفتم اقدام كنم
اقدام كردم و همون ماه فكر ميكردم باردار ميشم و خيلي خوشحال بودم، نزديكاي موعد ديدم از سينه م شير ترشح ميشه و به خيالم خودم مطئن شدم كه باردارم و تو روياي خودم باهاش حرف ميزدم
منتظر موعدم بودم كه با پريود شدن همه ي روياهام خراب شد
🤦🏻♀️
حوصله كنيد بقيه ش رو تايپ كنم😘
ميترسم پست اول خيلي طولاني شه و از حوصلتون خارج باشه متن طولاني بخونيد