2726
عنوان

گرفتاریمو چیکار کنم بیاند بتعریفم

266 بازدید | 21 پست

ما نزدیک دو ماه پیش ساعت11شب توی یه خيابونا بودیم لاین وسط یهو یه ماشینه که جلو ما بود و لاین سوم بود زد به یه عابر و پرتش کرد ما این صحنه رو دیدیم و و ماشینو شوهرم کنار کشید و رفت بالا سر یارو بعد اون ماشینه هم اومد جلو ماشین ما وايساد.و من تو ماشین بودم دیدم یارو رو. حالا تازه اومده مادر اون که تصادف شده دم خونه و میگه شماها زدیند به بجه ام.میگیم ما نزدیم از بدبختی اونجا دوربین نبود فقط قسمتی که کنار وایسادیم بوده و چون اول ما نگه داشتیم بعد اون میگند شماها زدید.حالا اون ماشینه که زده هم دروغ میگه من دیدم ما زدیم یعنی اون مارو گناهکار ميدونه.

الهی بمیرم چند ماهه دیوونه شدیم اعصاب نداریم.چجوری مردم بعضیا حروم خور شدند چجوری دروغگو تهمت میزنند. 

دعا کنید دعا کنید شواهد اینجوریه که ما زدیم.اون پسره هم لگنش شکسته در اومده گفته من دیدم پراید زده یعنی ماشین ما.چرا اینجوری شد

خدایا برام حفظ کن نی نی امو،خانوما در حق هم دعا کنیم

وای خدابخیر بگذرونه

خدایا مارو ب غیر از خودت واگذارمکن🙏میشه برا سلامتی امام زمان وسلامتی خودمون صلوات بفرستین😍الهی ب امید تو نه ب امید غیر از توکه همه امید مافقط تویی❤میشه برای شفای پدرم دعاکنین ک سایش بالاسرمون باش تنهاامیدمه🙏🥺

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

ای وای شما خوبی کردین این شد جوابش انشاالله مشکلت حل بشه هیچ وقت نباید این جور مواقع نگه داشت عجب آدمه پستیه اونی که زده 😥😥

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

😐😐😐شما زدین

آدمها را مهم نکنید.همانطور که زیرشان را خط میکشیدبه آنها نشان دهید که بلدید دورشان را هم خط بکشید.آدم ها که مهم شوند دیگر به چشمشان ریز میرسیدبه آنها یادآوری کنید که این خودِ شما بودید که آنها را واردِ عرصه کرده اید تا خودکارهای قرمزتان جوهر دارندشروع کنید خیلی ها را باید پر رنگ تر خط بزنید.(دوست عزیز من ممکنه نظرم باهات فرق کنه ولی دشمنت نیستم. بهم احترام بزاریم در کنار تفاوت عقاید. بهم عشق بدیم دنیا قشنگ تر میشه😘😘😘😘) 

البته بنظرم بعضیام جدیدا رفتن توی این کارا دست ب یکی میکنن وگرنه یارو مریضه بگه پرایدی زده اون اصلیه نزده مطمعن باش باهمن پ

خدایا مارو ب غیر از خودت واگذارمکن🙏میشه برا سلامتی امام زمان وسلامتی خودمون صلوات بفرستین😍الهی ب امید تو نه ب امید غیر از توکه همه امید مافقط تویی❤میشه برای شفای پدرم دعاکنین ک سایش بالاسرمون باش تنهاامیدمه🙏🥺
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730