چند وقتی میشه که خواهرم با همه خانواده جنگ کرد و قهر کرد و رفت و امد نمیکرد
تا حدی که دیگه پدر مادرم دل بریدن ازش خیلی اذیت کرد و ابرو خانواده رو همه جا برد
حالا دوباره برگشته و رفت و آمد میکنه
دوباره تقریبا یک ماه پیش دعواش شد و جوری وانمود کرد که من فحشش دادم و خواستم از خونه بندازمش بیرون
کلا میخواد من و بقیه خواهرام رو از چشم پدر مادرم بندازه
پدرمم که کلا ادم دهن بین و عصبی ایه میخواست زنگ بزنه پدر شوهرم بگه بیاین عروستونو بردارید ببرید من نمیتونم جلوشو بگیرم(عقد هستم)
مادرمم همش بهم میگفت از زمانی که تو به دنیا اومدی خانواده ما رنگ خوشی ندید
چند بار هم قبلا سر بسته این حرفو زده بود
دو روز تمام به خاطر این چیزا افتادم نمیفهمیدم دورم چی میگذره
حالا احساس میکنم واقعا من نحس و بد یمن هستم
چون حتی میبینم همسرم قبل ازدواج با من خیلی شاد و خوش حال بود و زندگیش خیلی طبیعی بود اما الان همش مشکلات داره و تو آزار و اذیته
واقعا اعتماد به نفسم رو از دست دادم و منزوی شدم
قلبم همش تحت فشاره
چند باری هم کلی قرص خوردم که خودم و دیگران رو راحت کنم اما انگار خیلی سگ جونم
دیگه نمیتونم شاد باشم
هر وقت میخندم نحس بودنم مثل خنجر تو قلبم فرو میره و خنده بهم زهر میشه