سلام
از وقتی اومدم این سایت همش از خانواده شوهرم گفتم دلم نمیخواد ولی چاره ای نیست و کمک میخوام
چند روز پیش مهمون داشتیم عموی شوهرم اومده بود سر زده مجبور شده بودن قسمتی از دیوار خونشون خراب شده بود منم کمی غذا داشتم قیمه هم درست کردم کمی که غذا خوردیم سر سفره دیدم یه بشقاب خورشت خالیه رفتم پرش کنم در همین حین مادرشوهرم اومده بود کمی برنج از قابلمه برداره فک کرده من اومدم آمار بگیرم چیکار میکنه در صورتیکه اصلا من از اینکارا نمیکنم
دیشب بهم زنگ زد و عین بچه ها گله کرد باورم نمیشدم شوک شوک شدم گفتم این حرفا چیه و کلی ناراحت شدم
اصلا ازش راضی نیستم اخلاق بچگانش اعصابم بهم ریخته