ببین دبیرستان که بود اتفاقی تو ماشین بایکی اشنا میشه،مثلا میشه دوست پسرش و اینا..بعد اون زمان نه گوشی داشتن و نه چیزی..ازدور همو میدیدن و ی بارم رفتن پارک مامور گیر داد ب نسبتشون و خلاصه خون دل..
هیچی دیگه به هم نمیرسن،تا اینکه پسره میگه دخترخالمو میخوان برام بگیرن ب زور و اینا..دختره هم افسرده میشه و درسشم ک تموم شده بود میره سرکار و تااینکه ی خواستگار سیریش پیدا میکنه و خلاصه برای فراموشی اون ازدواج میکنه و سرت و درد نیارم مادر و خواهرشوهره عتییییییقه.از اونااااشااا...من تا اونجا رسیدم که اونی که همو میخواستن بعد هشت سال پیداش میشه و معلوم میشه تو این سالاهمش دنبالش بوده و زنگ میزده خونشون و لی خانوادش بهش نمیگفتن...دیگه هیچی دیگه باااخره همو میبینن..پسره هم ی بچه داشت و زنشم نمیخواست و دیگه درگیر بودن که هردوازطرفشون جدا شن باهم ازدواک کنن.
ک ب نظر میاد کردن...ادامشو اینکه بچه هه چی میشه و اینا موندم