2737
2734

چقد همه واسش تاپيك ميزنن

من نخوندم

چى بود مگه؟ داستانه واقعى بود يا رمان؟

يكى تو بيست دو سالگى ازدواج ميكنه و ده سال بعد اولين بچه اشو مياره، اون يكى سى و يك سالگى ازدواج ميكنه و سال بعدش بچه مياره. يكى بيست و پنج سالگيش فارغ التحصيل ميشه و چهار سال بعد شغل پيدا ميكنه، اون يكى بيست و نه سالگى فارغ التحصيل ميشه و همون سال شغل پيدا ميكنه. يكى تو سى و پنج سالگى رئيس ميشه و سال بعدش ميميره، اون يكى تو پنجاه سالگى رئيس ميشه و نود سال عمر ميكنه. "تو نه از بقيه جلوترى نه عقب تر" "تو دارى تو زمان خودت زندگى ميكنى" پس آروم باش ، به خدا توكل كن و از زنذگيت لذت ببر و خودتو با احدى مقايسه نكن  .
چقد همه واسش تاپيك ميزنن من نخوندم چى بود مگه؟ داستانه واقعى بود يا رمان؟

واقعی بود،چندشب پیس،داشت داستان زندگیشو میگفت که انگار حرف تو حرف شده،بعدم ترکیده.

البته من اونموقه صفه ی ۱۴تاپیک بودم و تاپیک صفحه ی نودوهشت.میخوام ببینم ادامش چی شد😩


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

واقعی بود،چندشب پیس،داشت داستان زندگیشو میگفت که انگار حرف تو حرف شده،بعدم ترکیده. البته من اونموقه ...

كنجكاو شدم

كاش يكى خلاصشو بگه

يكى تو بيست دو سالگى ازدواج ميكنه و ده سال بعد اولين بچه اشو مياره، اون يكى سى و يك سالگى ازدواج ميكنه و سال بعدش بچه مياره. يكى بيست و پنج سالگيش فارغ التحصيل ميشه و چهار سال بعد شغل پيدا ميكنه، اون يكى بيست و نه سالگى فارغ التحصيل ميشه و همون سال شغل پيدا ميكنه. يكى تو سى و پنج سالگى رئيس ميشه و سال بعدش ميميره، اون يكى تو پنجاه سالگى رئيس ميشه و نود سال عمر ميكنه. "تو نه از بقيه جلوترى نه عقب تر" "تو دارى تو زمان خودت زندگى ميكنى" پس آروم باش ، به خدا توكل كن و از زنذگيت لذت ببر و خودتو با احدى مقايسه نكن  .
2728
2738
كنجكاو شدم كاش يكى خلاصشو بگه

ببین دبیرستان که بود اتفاقی تو ماشین بایکی اشنا میشه،مثلا میشه دوست پسرش و اینا..بعد اون زمان نه گوشی داشتن و نه چیزی..ازدور همو میدیدن و ی بارم رفتن پارک مامور گیر داد ب نسبتشون و خلاصه خون دل..

هیچی دیگه به هم نمیرسن،تا اینکه پسره میگه دخترخالمو میخوان برام بگیرن ب زور و اینا..دختره هم افسرده میشه و درسشم ک تموم شده بود میره سرکار و تااینکه ی خواستگار سیریش پیدا میکنه و خلاصه برای فراموشی اون ازدواج میکنه و سرت و درد نیارم مادر و خواهرشوهره عتییییییقه.از اونااااشااا...من تا اونجا رسیدم که اونی که همو میخواستن بعد هشت سال پیداش میشه و معلوم میشه تو این سالاهمش دنبالش بوده و زنگ میزده خونشون و لی خانوادش بهش نمیگفتن...دیگه هیچی دیگه باااخره همو میبینن..پسره هم ی بچه داشت و زنشم نمیخواست و دیگه درگیر بودن که هردوازطرفشون جدا شن باهم ازدواک کنن.

ک ب نظر میاد کردن...ادامشو اینکه بچه هه چی میشه و اینا موندم

ببین دبیرستان که بود اتفاقی تو ماشین بایکی اشنا میشه،مثلا میشه دوست پسرش و اینا..بعد اون زمان نه گوش ...


ممنون خيلى خوب تعريف كردى

حيف نصفه موند😂

بچه ها از اين داستانا زياد ميذارن ولى اين خيلى معروف شد واسه همين كنجكاو شدم

يكى تو بيست دو سالگى ازدواج ميكنه و ده سال بعد اولين بچه اشو مياره، اون يكى سى و يك سالگى ازدواج ميكنه و سال بعدش بچه مياره. يكى بيست و پنج سالگيش فارغ التحصيل ميشه و چهار سال بعد شغل پيدا ميكنه، اون يكى بيست و نه سالگى فارغ التحصيل ميشه و همون سال شغل پيدا ميكنه. يكى تو سى و پنج سالگى رئيس ميشه و سال بعدش ميميره، اون يكى تو پنجاه سالگى رئيس ميشه و نود سال عمر ميكنه. "تو نه از بقيه جلوترى نه عقب تر" "تو دارى تو زمان خودت زندگى ميكنى" پس آروم باش ، به خدا توكل كن و از زنذگيت لذت ببر و خودتو با احدى مقايسه نكن  .
اخرش اينحورى شد كه از شوهرش طاق گرفت و سعيد هم از زنش جدا شد اما صبر كردن اول زن سعيد دوباره ازدوا ...


خب همسراى اولشون گناه نداشتن؟

يا مشكل داشتن باهم واقعا؟

يكى تو بيست دو سالگى ازدواج ميكنه و ده سال بعد اولين بچه اشو مياره، اون يكى سى و يك سالگى ازدواج ميكنه و سال بعدش بچه مياره. يكى بيست و پنج سالگيش فارغ التحصيل ميشه و چهار سال بعد شغل پيدا ميكنه، اون يكى بيست و نه سالگى فارغ التحصيل ميشه و همون سال شغل پيدا ميكنه. يكى تو سى و پنج سالگى رئيس ميشه و سال بعدش ميميره، اون يكى تو پنجاه سالگى رئيس ميشه و نود سال عمر ميكنه. "تو نه از بقيه جلوترى نه عقب تر" "تو دارى تو زمان خودت زندگى ميكنى" پس آروم باش ، به خدا توكل كن و از زنذگيت لذت ببر و خودتو با احدى مقايسه نكن  .
خب همسراى اولشون گناه نداشتن؟ يا مشكل داشتن باهم واقعا؟

دختره ک مشکل داشتن،کلا هم شوهرش هم خانوادش عتیقه بودن.

پسره هم خب از اول دخترخالشو نمیخواسته و میگفته دعا خوندن ب من و چمیدونم ایناـ

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز