2726

سلام به همه ي دوستان 

من يه بچه دارم براي بچه ي دوم سقط مكرر دارم  و يازده بار سقط كردم همش هم زير هشت ٨هفته بودن  مشكل ايمني ندارم ولي كراس مچ پايينه رنجش ٦ هست -تو فاكتور هاي انعقادي دو تا ژن جهش هتروزيگوته- تيروئيد  م رنجش ٦/٨ -عكس رنگي نرماله - تو سونو احتمال آدنوميوز خفيف نشون داده كه دكترم ميگن براي محكم كاري لاپارا سكوپي كنيم. 

اقدامات درماني قبل از بارداري آخر:

تو بارداري آخرم دو ماه قبل بارداري ؛ لنفوسيت تراپي كردم كه رنجش تابيست و سه ٢٣ رسيد ولي تا باردار شم سه ماه طول كشيد- پردنيزولون٥ميل روزي دو تا- هپارين روزي - آ اس آ- پودر اينوفوليك -ويتامين د -لووتيروكسين- 

اقدامات درماني بعد از بارداري آخر:آمپول هپارين - شياف پروژسترون-آ اس آ- پردنيزولون- أسيد فوليك- لوتيروكسين

كه متاسفانه باز در هفته ٧ رشدش متوقف شد

خانمايي كه اين مشكل رو دارين بيايم اينجا و به همديگه كمك كنيم

وای عزیزم ۱۱ بار چه قدر سختی کشیدی😥😥

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

وای چقد سخت . خب عزیزم چرا انقد بدنت رو داغون میکنی همون یه بچه داری خدا برات نگه داره انشاالله 

بهانه های دلتو بسپار به دست های خدا ....هوای غم هاتو داره خدای خوب عاشقا....

١١بار؟!!فكر نميكني دارى به خودت صدمه ميزنى عزيزم

اخه به چه قيمتى منم يه بچه دارم فقط

واسه دومى سه ساله هر كار ميكنم نميشه و جديدا يه چيز ديگه بهش اضافه شده اينه كه همين دوروز پيش رفتم معاينه دكتر گفت دهانه رحمتم بازه بايد باردار كه شدى ببندى ممكنه سقط بشه 

از اون روز بي خيال شدم ديگه 

۱۱بار حامله شدی! تو چه مدت من بعد پسرم یه بار حامله شدم قلب تشکیل نشد سقط شد دیگه نشدم حتی قرصم خوردم نمیشه 

...................گرنگهدارمن آنست که من می دانم ********* شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد .....................

[QUOTE=72054441]۱۱بار حامله شدی! تو چه مدت من بعد پسرم یه بار حامله شدم قلب تشکیل نشد سقط شد دیگه نشدم حتی قرصم خورد ...[/QUOTE

عزيزم من سال ٨٢ پسرم رو بدنيا آوردم از سال ٩٠ كه اقدام برا بچه دوم كردم تا حالا سقط دارم الانم ٣٦ سالمه و عاششششششق بچه☺️☺️☺️

لطفا همه ي خانمايي كه ميان اينجا اطلاعات بارداري، آزمايشات قبل بارداري ، داروهاي مصرفي رو بگن تا همه از تجربيات هم استفاده كنيم 

قربون همه تون ممنون😘😘😘

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز