خانما ما سه سال دوست بودیم و الان عقدیم. الان کارش خوابیده و ماشینش خراب شده باباشم بیمارستانه. اصلا چند روزه محلم نداده نه حرفی نه پیامی. در حد یه صبح بخیر و چطوری واینا زنگم که میزنه زود قطع میکنه ولی با رفیقاش میره بیرون و اینا.امروز بهش گفتم چرا با من اینجوری ایی؟ میگه حواسم نبوده و عمدی نبوده رفتارم.غیرارادیه اوضاعم بهم ریخته بخاطر همینه. بهش میگم پس فقط واسه من حوصله نداری و بدبختیات یادت میاد ولی رفیق بازیاتو داری که
. بهش میگم میخوای تنهات بزارم؟ میگه نه.
بهش گفتم پس تو از با من بودن حس خوبی نداری. بچه ها حس بدیه که من اونی نیستم که اون باهاش حالش خوبه و بقیه رو ترجیح میده به وقت گذروندن با من