ای بابا فدای سرت ! گفتی که گفتی نگفتی هم نگفتی
اینکه چیزی نیست دیروز تو سهروند یه خانومه با سبد چرخدار زد به شیشه های عسل همه عسلها ریخت یکی دو تاش هم شکست یه وضعی بودا بعد خانومه چرخشو کشید عقب و شروع کرد به اعتراض که چرا این عسلها رو بد چیدید من نخوردم به اینها داشتم رد میشدم خودشون ریختن خدا رو شکر رو پام نیفتاد خلاصه داشت طلبکارم میشد ، در صورتیکه ما که صف صندوق بودیم دیدیم خانومه چرخشو غیر عمد زد به عسلها