خيلي نامرده بعد اون همه از خود گذشتگي و خوبي كه در حقش كردم حتي به خودش زحمت نداد كه بگه نرو يا تنهام نزار حتي خانوادش انقد براشون احترام قائل بودم خيلي نمك نشناسن انگار از خداشون بوده منو همسرم جدا شيم بابام خيلي منتظر موند تا يكي از اونا بياد حرف بزنيم شايد حل شه ولي نيومدن بابامم رفت مهريمو گذاشت اجرا فك كنم قربوني غرور لجبازي شديم تا حالا كسي تو وضعيت من بوده چطور كنار اومدين ؟
چیشده؟ واضح بگو داستان چیه
ارع میشناسم
مادر دختره میخواسته با طلاق پسره رو بترسونه
پسره هم گفته طلاق میدم
جدا شدن به همین راحتی
سر خیلی چیزای مسخره
حالا مشکل شما چیه
خودت یه قرار خصوصی با شوهرت بذار باهم صحبت کنین
اگر زندگیتو دوست داری خودت پیش قدم شو
یکی از اقوام عاشق زنش بود اما با لج کرد از سر غرور بعد 15 سال زندگی طلاق دا زنشوکه واقعا ماه بو خانوم بعد طلاق اونقدر پشیمون شد وشکست الان زنش با یک مجرد ازدواج کرده واونم ازدواج کرد هروزم بازن جدید قهر وافسردگی باید پروفایلاشو ببینی دادمیزنه بیا برگردیم و... زنم البته خیییییییییلی دوسش داره اما نشد غرورشون اجازه نداد دوتا پسر هم دارن
بعد متوجه كارهاي مشكوكش شدم كه از من مخفي ميره تو گروهاي مختلط و يه اكانت ت ل گ ر ا م جدا داره ولي باز گذشت كردم بعد يواش يواش كم محلياش شروع شد قرار بود تا دوسال عروسيمونو بگيرن و خونه بسازه باباش ولي هيچ كاري نكردن پي عروسي رو هم نميگرفتن تو خانواده ما رسمه بعد عقد خرج دختر گردن پسره ولي بخاطر اينكه دوسش داشتم دلم نميومد خرج كنه بابام هزينمو به عهده گرفت خيلي بخاطرش خرد شدم خيلي عقده ها موند تو دلم ولي اون بي تفاوت تنهام گذاشت سر يه بحث پوچ بي مورد
يه هفته بعد قهر شمارمو سوزوند چون به اسم خودش بود واقعا دليل كارشو نفهميدم گفتم شايد به اين معنيه كه ديگه بهم زنك نزنه ميدونست منم لج ميكنم شماره جديدمو بهش نميدم فك كنم خواست سراغشو نگيرم
حالا که بی ادبه ولش کن پس بزار بره بعدا درست نمیشه
چرا تنهام گذاشتين خب حداقل يكم روحيه ميدادين نخواستم بابا شبتون خوش
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
