2726

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728
مرسی.خداکنه نخوره تو ذوقم.به نظرت دقیقه؟فردا وقت پریودمه

منم یه روز قبل پریود عین شما شد بعد روز پریود رفتم آزمایش مثبت بود فقط بتام 105 بود یه هفته بعدش رفتم خداروشکر حسابی اومده بود بالا

خیلیا همون روز موعد پریود مثبت میشه.ولی دقیقش یه هفته بعد عقب انداختن پریود

مرسی گلم💋🌷

خداجونم ازت خواهش میکنم نی نیم سالم باشه🙏وشوهرم عقلش بیادسرجاش ویکم مهربون وبااخلاق شه😊ممنون میشم اگه برام دعاکنین واسه بهترشدن زندگیم.
خیلی سخته.ادم نمیدونه خوشحال باشه یا نه.توکلم به خداس.

شما باردار بودی؟

همه میپندارند که عکس پدرم رابه دیوارخانه ام آویخته ام ...اما نمیدانند که دیوار خانه ام رابه عکس پدرتکیه داده ام....... براشادی روح همه ی پدرای آسمونی عل الخصوص پدر من صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم و اما به نام گمنام ترین واژه قرن "پدر" ﭼﻘﺪﺭ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﭘﺪﺭ" ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ ... ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﻮﺩ : ﻗﺴﻢ ﺑﺮ ﭘﯿﻨﻪ ﯼ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ، ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ، ﻭ ﻗﺴﻢ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ... ﻗﺴﻢ ﺑﺮ ﺑﻐﺾ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺕ ﮐﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﻩ ﺭﺍ ﻟﺮﺯﺍﻧﺪ، ﻭ ﻗﺴﻢ ﺑﺮ ﻏﺮﺑﺘﺖ، ﻭﻗﺘﯽ ﻫﯿﭻ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ...!

یادش بخیروقتی این تاپیکوزدم چقدخوشحال بودم.فرداش رفتم آزمایش دادم یه نفر که توآزمایشگاه بود بهم گف بتات خیلی زیاده یا پسره یا دوقلو....منم خوشحال بودم خوشحال ترشدم.چندروزگذشت آزمایشو بردم پیش یه متخصص وایشونم بهم تبریک گفت وبرا دوهفته دیگه براشنیدن صدای قلبت بهم وقت داد. صدای قلبتوشنیدم عزیزم....بازم خوشحالترشدم.کم کم به بوها حساس شدم ودیگه نمیتونستم راحت غذابخورم ظرف بشورم همه اینا افتاد گردن بابات ومامان بزرگت،صبح تا شب مشغول خوردن لواشک و شربت آبلیموبودم.سه ماه گذشت رفتم غربالگری اولت عزیزدلم،دکترگف همه چی خوبه وسالمه منم گفتم جنسیتش معلوم نیس؟؟؟؟دکترم گف به احتمال زیادپسره ...وای اونقد خوشحال شدم حتی شالمم روتخت موند ودکترهم با لبخندگف خانم شالتون جاموند. ازاونجا با بابات اومدیم بیرون توماشین فقط خداروشکرمیکردیم که یه دخترداریم با اومدن پسرگلم خوشبختیمون کامل میشه.ولی چون دکترقطعی نگف تصمیم گرفتیم به کسی نگیم.گذشت که رفتم سونوی انومالی هم جنسیتت قطعی شد هم سلامتیت...بازم خوشحالترشدیم و رفتیم بیرون عذاخوردیم ویه جشن سه نفره گرفتیم اخه خواهرت تو سونوخسته میشه مونده بودپیش مامان بزرگت...ازفرداش همش دنبال خرید بودم خریدلباسای پسرونه چقدلذت داش.باباتم بهم میگف تا زمان دنیااومدنش هرماه از حقوقم یه مقدارمیدم براش خریدکن.نزدیک عیدبودکه لباسای زمستونوحراج کردن منو و بابات رفتیم کلی خرید کردیم باباتم میگف هرسال گرونترمیشه تا ۴سالگیش هرجی لازمه بردار.کلی خریدکردیم فقط خودتو کم داشتیم.لحطه شماری میکردیم برا اومدنت...عیدشدهمش به بابات میگفتم سال دیگه همین موقع چهارنفریم...چقدخوشحال بودیم تابلاخره شد اردیبیهشت و ما همه چیو اماده کردیم عزیزدلم تا توبیای.برا۲۵اردیبشهت وقت کنترلم بود که میشدچهارشنبه.شنبه بودکه حس کردم حرکتت کم شده جیگرم. بیرون بودیم یه بستنی خوردم دیدم حرکتکردی دیگه گفتم صبرمیکنم تا چهارشنبه...یکشنبه صب پاشدم رفتم مرکز بهداش گفتم حرکت بچم کم شده میشه صدای قلبشوبشنوم؟؟؟ایشونم بازحمت اومدن وصدای قلبتوشنیدم چقدتندمیزد.گفتم پس چراحرکتش کمه خانومه بی سواد گف چون بزرگه و جاش تنگه.برو خونه چیزی نیس اگه بهم میگف برو بیمارستان...اومدم خونه.چهارشنبه بعدازظهرشدرفتم دکتر.دکترمم اومد صدای قلبتو بشنوه.........ای وای خدای من صدای قلبتو پیدانکردپیدا نکردپیدانکرد.😔😔😔

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730