2726

یه ماه پیش پسرمو بردم دکتر بهش آزیترومایسین داد ، نصفش موند دیگه ندادم 

امروز دیدم سرفه میکنه ، الان آوردم یه سی سی دادم بهش ، بعدش دیدم بوش عوض شده و روش نوشته تا ۷ روز تو دمای اتاق قابل استفاده اس😭😭😭

دارم دق میکنم چیکار کنم حالا😭😭😭😭😭

اگر میدونستید ۹۰درصدِ آدمای دورتون از خوشحالی و موفقیتتون خوشحال نمیشن، هیچوقت چیزی که صددرصد قطعی نشده رو به هیچکس نمیگفتید‌ 😊


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

زنگ بزن اورژانس بهت میگه چی کار کنی هول نشو 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
اگر زیر یک ساله و کم وزن هست  با اورژانس تماس بگیر

سه ماه و نیمشه ۷/۲۰۰ وزنشه

اگر میدونستید ۹۰درصدِ آدمای دورتون از خوشحالی و موفقیتتون خوشحال نمیشن، هیچوقت چیزی که صددرصد قطعی نشده رو به هیچکس نمیگفتید‌ 😊

دیشبم بهش داده بودم ولی متوجه طعمش نشدم

وااای خاک تو سرم😭😭😭😭

اگر میدونستید ۹۰درصدِ آدمای دورتون از خوشحالی و موفقیتتون خوشحال نمیشن، هیچوقت چیزی که صددرصد قطعی نشده رو به هیچکس نمیگفتید‌ 😊
دارویی که یک ماه پیش درشو باز کردی دادی به بچه🤤  جات باشم میبرم دکتر

نمیدونستم که 😢😢

اگر میدونستید ۹۰درصدِ آدمای دورتون از خوشحالی و موفقیتتون خوشحال نمیشن، هیچوقت چیزی که صددرصد قطعی نشده رو به هیچکس نمیگفتید‌ 😊
به بچه ی دو ماهه یعنی قبلا آزیترومایسین دادی🤤😲

عزیزم سرخود که ندادم دکتر داده دیگه

اگر میدونستید ۹۰درصدِ آدمای دورتون از خوشحالی و موفقیتتون خوشحال نمیشن، هیچوقت چیزی که صددرصد قطعی نشده رو به هیچکس نمیگفتید‌ 😊
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730