(موضوع انشای من داستان تمام خط خطی های من در نی نی سایت است...بقیه آثارنوشته ها با نام نویسنده محفوظ است) تابستان
سیگارش را خاموش کرد و وارد کلاس شد. بعد از سلام و احوال پرسی با بچه ها، کت گران قیمتش را درآورد و روی دسته ی صندلی گذاشت. گچی در دست گرفت و روی تخته سیاه نوشت: "موضوع انشا: تابستان خود را چگونه گذراندید؟". بعد به سمت دانش آموزان برگشت و گفت: مثلا" می تونید از سفرهایی که رفتید بنویسید، نقاط دیدنی که دیدید، کلاس های تابستونی که ثبت نام کردید و سرگرمی هاتون تو تابستون.
کودک، مداد نصفه ی خود را از کیف قدیمی برادر بزرگترش که برای او به ارث رسیده بود در آورد و با دستان کوچک تاول زده ای که با زبری آجر و سنگینی فرغون به خوبی آشنا بود، به روی دفتر کاهی خود نوشت: "مثل بهار و پاییز و زمستان. به سختی".
مامان روزی چند بار لیست خرید مینویسد. روزی چند بار جای خاصی میگذاردشان تا گم نشوند. روزی چند بار گمشان میکند. روزی چند بار میپرسد این لیست خرید من را ندیدی؟ روزی چند بار بهش میگویم نه، دوباره بنویس. روزی چند بار از من میپرسد ببین سس کچاپ داریم تو یخچال یا بنویسم؟ روزی چند بار میگویم نداریم، بنویس. مامان هفتهای چند بار از فروشگاه تماس میگیرد و میگوید لیست خریدش را یادش رفته با خودش ببرد. از من میخواهد ببینم کجا جایش گذاشته. من هرچه میگردم پیدایش نمیکنم چون مامان آن را جای خاصی گذاشته تا گم نشود. مامان میگوید حالا من از کجا بدانم چه میخواستم از فروشگاه بخرم؟ میگویم بیاید خانه و دوباره بنویسد. مامان خانه که میآید یادش میرود لیست خرید تازه بنویسد. جلوی تلویزیون خوابش میبرد. مامان را بلند میکنم و توی تختش میخوابانم. یک لیست خرید لوله شده زیر آباژور کنار تختش پیدا میکنم. مچالهاش میکنم و توی سطل آشغال می اندازمش. لیستهای خرید مامان را در همه جای خانه میتوان پیدا کرد. زیر گلدان، لای کتابها، زیر فرش، لای شکاف مبلها، بالای یخچال، توی جعبهی سیگار بابا و کلاً هرجا که با معیارهای مامان جای خاص به نظر برسد. مامان بدون لیست خرید مامان نیست. یعنی مامانِ من نیست. و ما سالهاست ساندویچهایمان را بدون کچاپ میخوریم.
دقیقا منم همین قدر حواس پرتم. خواهر کوچیکم بهم میگه ساناز از یاد برو. میگم یعنی چی میگه یعنی هیچی یادت نمیمونه. قبلا که شاغل بودم تو محل کار اینطوری نبودما. ولی در اومر مربوط به خودم شدیدا حواس پرت. راستی اسمم چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من گاز می سابم. از هر جا کم بیاورم، گاز را می سابم. وقتی تمیز می شود، وقتی صورتم روی صفحه برق افتاده اش می افتد، من کامل می شوم. زن خانه می شوم، لایق مادر شدن، از پایان نامه میان زمین و هوا مانده ام دفاع می کنم، یک گالری باز می کنم، نقاشی دوستانم را به دیوارهایش می زنم. برای مادرم هم یک کافه کوچک باز می کنم که کیک های خانگی اش را برای آنجا بپزد. کار می کنم، کودککم را بزرگ می کنم و عصرها که خسته و کوفته روی صندلی ام پشت پنجره ولو می شوم، نگاهم گم می شود لا به لای برگهای درختان چنار شهرم.
با این وجود که برای گاز پاک کردن گم میشی تو برگها اگه بخواهی کشک به سابی به دوره قاجار میری ها هههههههههههههههههههههههههههههه نکن اینکارا برو آماده بخر
خسته رسیدم خونه. دو تا دختر بچه های صاحبخونه دارن توی حیاط بازی می کنن. رفتم از سوپر مارکت واسه شون پاستیل و بستنی خریدم. دو تایی مثل اعضای گروه سرود می گن: بابامون گفته از دست مستاجر ها هیچ چیزی نگیرین.
دیدم خیلی ضایع شدم. یک دستی به سرش کشیدم. دستم رو دراز کردم. گفتم باشه خاله پس من رفتم. دستش رو کشیده عقب می گه: بابام گفته. با هیچ غریبه ای دست ندین.
برگشتم گفتم: برو به بابات بگو، چند روز دیگه موعد تمدید اجاره ست. من از سر صبح می رم جون می کنم هر چی در میارم می ریزم توی شیکم بابای مفت خور تو. بهش بگو اجاره رو از این بالاتر ببره من جمع می کنم می رم.
الان نزدیک به پنجاهوپنج دقیقهست داره با موبایل حرف میزنه ناراحت نیستما اینکه تقریبن داره داد میزنه هم اذیتم نمیکنه خیلی آروم و فرهیخته نشستم نی نی سایت چت میکنم مثل این زنها که براشون جا افتاده جامعه پر از گرگه و مردشون تا دوازده شب داره گوسفندا رو نجات میده حتی بینش رفتم هلو آوردم همینطور که حرف میزد گرفتم جلو دهنش پوستاش رو اون خورد، گوشتاش رو من خوردم خیلی هم مهربون دارای درک متقابل فقط منتظرم قطع کنه بپرسم کی زنگ زد؟ تو یا اون؟ بگه من قشقرق به پا کنم