2726
عنوان

"موضوع انشا: تابستان خود را چگونه گذراندید؟"

| مشاهده متن کامل بحث + 45321 بازدید | 1128 پست
مامان روزی چند بار لیست خرید می‌نویسد. روزی چند بار جای خاصی می‌گذاردشان تا گم نشوند. روزی چند بار گمشان می‌کند. روزی چند بار می‌پرسد این لیست خرید من را ندیدی؟ روزی چند بار بهش می‌گویم نه، دوباره بنویس. روزی چند بار از من می‌پرسد ببین سس کچاپ داریم تو یخچال یا بنویسم؟ روزی چند بار می‌گویم نداریم، بنویس.
مامان هفته‌ای چند بار از فروشگاه تماس می‌گیرد و می‌گوید لیست خریدش را یادش رفته با خودش ببرد. از من می‌خواهد ببینم کجا جایش گذاشته. من هرچه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم چون مامان آن را جای خاصی گذاشته تا گم نشود. مامان می‌گوید حالا من از کجا بدانم چه می‌خواستم از فروشگاه بخرم؟ می‌گویم بیاید خانه و دوباره بنویسد. مامان خانه که می‌آید یادش می‌رود لیست خرید تازه بنویسد. جلوی تلویزیون خوابش می‌برد. مامان را بلند می‌کنم و توی تختش می‌خوابانم. یک لیست خرید لوله شده زیر آباژور کنار تختش پیدا می‌کنم. مچاله‌اش می‌کنم و توی سطل آشغال می اندازمش. لیست‌های خرید مامان را در همه جای خانه می‌توان پیدا کرد. زیر گلدان، لای کتاب‌ها، زیر فرش، لای شکاف مبل‌ها، بالای یخچال، توی جعبه‌ی سیگار بابا و کلاً هرجا که با معیارهای مامان جای خاص به نظر برسد.
مامان بدون لیست خرید مامان نیست. یعنی مامانِ من نیست. و ما سال‌هاست ساندویچ‌هایمان را بدون کچاپ می‌خوریم.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.


sanaz
*کاربر تایید شده*
پست ها: 669 | عضویت: 3/10/1389
1390/6/31 12:12 ق.ظ

دقیقا منم همین قدر حواس پرتم.
خواهر کوچیکم بهم میگه ساناز از یاد برو. میگم یعنی چی میگه یعنی هیچی یادت نمیمونه.
قبلا که شاغل بودم تو محل کار اینطوری نبودما. ولی در اومر مربوط به خودم شدیدا حواس پرت.
راستی اسمم چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

2728
من گاز می سابم. از هر جا کم بیاورم، گاز را می سابم. وقتی تمیز می شود، وقتی صورتم روی صفحه برق افتاده اش می افتد، من کامل می شوم. زن خانه می شوم، لایق مادر شدن، از پایان نامه میان زمین و هوا مانده ام دفاع می کنم، یک گالری باز می کنم، نقاشی دوستانم را به دیوارهایش می زنم. برای مادرم هم یک کافه کوچک باز می کنم که کیک های خانگی اش را برای آنجا بپزد. کار می کنم، کودککم را بزرگ می کنم و عصرها که خسته و کوفته روی صندلی ام پشت پنجره ولو می شوم، نگاهم گم می شود لا به لای برگهای درختان چنار شهرم.

همه این اتفاق ها می افتد، وقتی من گاز می سابم.

روشا
*کاربر تایید شده*
پست ها: 422 | عضویت: 27/2/1388
1390/7/6 11:05 ق.ظ

با این وجود که برای گاز پاک کردن گم میشی تو برگها اگه بخواهی کشک به سابی به دوره قاجار میری ها
هههههههههههههههههههههههههههههه
نکن اینکارا برو آماده بخر
اجاره نشینی

خسته رسیدم خونه. دو تا دختر بچه های صاحبخونه دارن توی حیاط بازی می کنن. رفتم از سوپر مارکت واسه شون پاستیل و بستنی خریدم. دو تایی مثل اعضای گروه سرود می گن: بابامون گفته از دست مستاجر ها هیچ چیزی نگیرین.

دیدم خیلی ضایع شدم. یک دستی به سرش کشیدم. دستم رو دراز کردم. گفتم باشه خاله پس من رفتم. دستش رو کشیده عقب می گه: ‌بابام گفته. با هیچ غریبه ای دست ندین.

برگشتم گفتم:‌ برو به بابات بگو، چند روز دیگه موعد تمدید اجاره ست. من از سر صبح می رم جون می کنم هر چی در میارم می ریزم توی شیکم بابای مفت خور تو. بهش بگو اجاره رو از این بالاتر ببره من جمع می کنم می رم.

وحشت کردن طفلی ها.
الان نزدیک به پنجاه‌وپنج دقیقه‌ست داره با موبایل حرف می‌زنه
ناراحت نیستما
این‌که تقریبن داره داد می‌زنه هم اذیتم نمی‌کنه
خیلی آروم و فرهیخته نشستم نی نی سایت چت میکنم
مثل این زن‌ها که براشون جا افتاده جامعه پر از گرگه
و مردشون تا دوازده شب
داره گوسفندا رو نجات می‌ده
حتی بینش رفتم هلو آوردم
همین‌طور که حرف می‌زد گرفتم جلو دهنش
پوستاش رو اون خورد، گوشتاش رو من خوردم
خیلی هم مهربون
دارای درک متقابل
فقط منتظرم قطع کنه
بپرسم کی زنگ زد؟
تو یا اون؟
بگه من
قشقرق به پا کنم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730