اين تجربه خيلي خيلي مهم زندگي من هست:
من هميشه با توجه به تبليغات و كتابهاي مزخرف و بي خود فكر ميكردم براي داشتن تعامل با مردم داشتن ادب و تربيت كافي هست متاسفانه هيچ اموزش خاصي به من در رابطه با وقاحت و انسانهاي وقيح داده نشده بود براي همين به شدت بسيار زيادي از ادمهاي هوچي و داد و بيدادي و در يك كلام پاچه پاره ميترسيدم
اين ترس اونقدر قوي بود كه من به محض اينكه ميديدم يك شخص ولو خيلي بي منطق و بيشعور ميخواد زور گويي كنه فوري يا صحنه را ترك ميكردم يا عقب نشيني ميكردم كه طرفم ( چه مرد و چه زن )دهنش رو ببنده!
خلاصه اينقدر اين مسئله در زندگي من حالت حادي پيدا كرد كه من واقعا گاهي دوست نداشتم با هيچ انسان غريبه اي حتي كلمه اي حرف بزنم!
تا اينكه تصميم گرفتم ريشه يابي كنم و ببينم اين از كجا نشأت ميگيره و چرا اينجوريه؟