هم ازخانوادم دورم هم تویه شهرغریبم که هیچکسوندارم امیدم فقط به همین شوهرمه امشب رفتیم خونه مامانش انقدبااین داداش کوچیکاش خووب بودسرشون روپاهاش بودمیگفدبریم استخربدون اینکه بمن بگه داداشش ۱۴سالشه اون یکیم هفت ماهشه که این جونش به جونش بستس همشونم باهام سردن 😢😢😢😢من هیچکسوندارم اینجاای خدا
شما از نوجوان چهارده ساله چه توقعی داری که می گی همشون سردن و سرش رو پا داداشش بوده با شوهرت حرف بزن و از احساس غربتت بگو و کمتر خونه مادرش برو خودت رو سر گرم کن کتاب پیاده روی بافتنی. .....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب پس احتمالا جوون هست اگه رابطت باهاش خوب بود میتونستی به بهانه همون نی نی هر روز اونجا تلپ بشی هم بچه داری یاد میگیری و سرگرم میشی هم کمتر حس غریبی میکنی