چند وقتیه خونه ی مادر شوهرم نمیرم تلفنی در ارتباطیم البته بعد از یع کدورت دیگه گفتم نمیام حوصله اعثاب خورد کنی ندارم حالا
خواهرشوهرم زنگ زده باچرا تولد دخترش البته یه تولد جمع و جور که فقط خانواده ی خودشونن دعوت کرده منم نمیخام برم تازه از دست فضولیا و تلفن های دم به ساعتشون راحت شدم برم‌دوباره شروع میشع
چجوری شوهرمو قانع کنم اون میگه حالا که دعوت کردن برو ولی من اصلا دلم نمیخاد برم
راهنماییم کنین خواهشا
بنظرم زشته نری چون دعوتت کردن
حتما برو ولی حد و نگه دار نمی شه که با خانواده همسرت قطع رابطه کنی
چرا جوابمو نمیدین
ی بهانه بیار اگه نمیخوای بری
من موافق کارت نیستم... بعدا جو سنگینتر میشه اونوقت دیگه آدمم حسابت نمیکنن اون زمانه که میخوای و باید بفهمی چه خبره که زندگیتو بتونی کنترل کنی که دیگه راهی برای رفتن نداری!!!
همون چه بهونه ای بیارم چون اثلا دلم نمیخاد برم نمیدونین‌که‌چه جور ادمایین تازه دارم نفس میکشم
برو ولی حسابی باااااااااااد کن براشون
خودت بزن ب مریضی
کمی تمارض
بگو سردرد داری سرتو با دستمال ببند بعد برو تو دستشویی ادای تهوعو دربیار بگو مسموم شدم و برو بخواب
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
