توی تامیک اولم راجع به یک عدد زنیکه هرزه که آوار شده روی زندگیمون نوشتم...
الان چند وقت پیش منو آبجیم برای مامانم تولد گرفتیم مفصصصصل 😝 بعد کلی هم با گوشی بابا از مراسم عکس و فیلم گرفته بودیم
نگوووووو دست بر قضا دست بابام میخوره و یکی از عکسایی که مامان و بابام دوتایی هستن و بابام دستشو انداخته دور گردن مامانم سند میشه به این زنیکه
الان داشتم اینستای بابامو میدیدم دایرکتشو دیدم عکس العملشو ببینین آخههههه 😂😂😂 چقدر بیچاره س... دلم براش میسوزه