من با یکی از اقوام نزدیکم همکارم ایشون یه دختر نوجون داره که پدر و مادر هر دو عاشقشنننن از بچگی شدیدا هواش داشتن من هر وقت داره با دخترش صحبت میکنه نا خوداگاه گوشام تیز میشه ایشون همیشه وقتی جلسه اولیا مربیان میشه مرخصی میگیره و همراه خانومش میرن جلسه
امروزم دیر اومد گفت مدرسه دخترم بودم رفته بودن تا حمایتش کنن چون دبیرستانش عوض شده و رفته توی رشته مورد علاقش
ظهر شنیدم داشت با سرویس دخترش صحبت میکرد که حتما دم خونه برسونتش گیر نیستنااااا اصلا
بی نهایت مهربون و همراهن با دخترشون
دلم بی نهایت گرفت بغض کردم بچه ها
پدرمو که اصلا یادم نمیاد جز کمی از ازاراش
مادرمم اصلا نفهمید کی مدرسم تموم شد کجا دانشگاه رفتم چجوری درسم ۳ ساله تموم کردم چجوری جهاز خریدممم هیچ کدوم نفهمید
خیلی دلم گرفت خیلی