واسه یه چایی خور دمای هوا مسخرهترین چیز واسه سنجش چایی خوردن یا نخوردنشه، بابا تو اصلا بگو هوا 60درجه اس باید چایی باشه که آدم بخوره حال داشته باشه بلند شه کولرو روشن کنه یا ن؟؟بابام حالش خوبه میگه برو یه لیوان چای بریز الان میچسبه،مشکل پیش میاد میگه یه چای بریز ببینیم چه خاکی باید تو سرمون بریزیم، هیچ اتفاقی نیفتاده میگه دخترم سرپایی یه چای بریز، داره چای میخوره میگه حواستون به سماور باشه ابش خشک نشه، چاییش تموم میشه میگه اخیش چه چسبید یکی دیگم بریز 😩😩😩😩رها کن پدر من . یکی بیاد خونه ما خل میشه،صبحانه میخوریم چای میدیم بعدش،قبل ناهار چای میدیم،بعد ناهار چای میدیم،عصر چای میدیم،قبل شام چای میدیم،بعد شام چای میدیم،یکی هم قبل خواب میدیم مهمون حال کنه😁😁😁نصف شبم بیدار میشن برن دسشویی تو راه بابام از چاییی ک داره میخوره بهشون تعارف میکنه😎😅😁😁😁لنتی ترین و خطرناکترین نوع اعتیاد، اعتیاد به چاییه اینجوری که الان داریم از گرما کباب میشیم ولی لیوان چایی دستمونه🤩
من حال کسی رو که ناخواسته باردار شده و کلی غصه میخوره نمیفهمم همونطور که اون حال من برای به آغوش کشیدن بچه ای که نمیخوادش دارم رو نمیفهمه....اون غصه میخوره چون برای لحظه های نبود بچه دنیایی ساخته همونطور که من برای بودن بچه دنیاهامو می سازم...یه روز دیر شدن موعد پریودی برای اونا معنی گرفتاری و اضطرابه اما برای من پر از تخیل و رویاست...اون با دیدن اولین قطره خون خوشحال میشه و من کاخ آرزوهام نابود میشه...دلم میخواست برای بچه ام یه مادر جوون باشم اما دست تقدیر قوی تر از آرزوهای منه...قدرت جنگیدن با تقدیر رو ندارم...تسلیمم...مجبورم که تسلیم باشم...😢برای آروم کردنم نگو خوشحال باش که بچه نداری و راحتی...آروم نمیشم عذاب میکشم، اگه نبود این نعمت راحتی داشت پس چرا دل من آشوبه؟؟؟ دلم میخاد بوی تن بچه امو استشمام کنم،دلم میخاد بغلش کنم و لبهامو ساعتها روی گونه ی نرمش بذارم، دلم میخاد لحظه هام پر بشه از دغدغه ی شستن شلوار کوچولوی نی نیم😍، دلم پر میکشه واسه بازی نی نیم با بابای مهربونش، واسه اولین روز مدرسه اش، واسه قد کشیدنش، واسه کت و شلوار دامادیش و لباس سفید عروسیش، من هر روز با دنیایی که تو در واقعیت داری در رویاهام زندگی میکنم، ...لحظه هایی که برای تو گذراست برای من آرزوست...پس برام دعا کن💔