2726
عنوان

📚📚📚تاپیک جامع معرفی کتاب📚📚📚

950 بازدید | 47 پست

سلام به همه کاربرای عزیز نی نی سایت

امروز تصمیم گرفتم کتابهایی که خوندم رو براتون معرفی کنم..سعی میکنم روزی دوتا کتاب  باخلاصه داستان و قسمت هایی از اون رو توی تاپیک قرار بدم..

شماهم اگر اهل کتاب هستید میتونین اینکارو انجام بدین..سعی کنین خلاصه ای مفید دراختیار کاربرا بذارین.اگر اون نوشته ازخودتون باشه که خیلی عالیه

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد

موافقم

خیلی عالیه

خدایا بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم، بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم، بابت لحظات شادی که به یاد تو نبودم،بابت هر گره ای که به دست تو باز شد و من به شانس نسبت دادم،بابت هر گره ای که به دستم کور شد و من تو را مقصر دانستم،مـــرا ببـــخـش ….کمک کن تا بفهمم تو، کنار منی، نه روبروی من!

بهترین کتابها از نظر من

بیشعوری 

کوری

راز

ارابه خدایان 

چرا؟؟؟؟دقیقا چرا؟؟؟؟؟؟؟ واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا باید تو یکسال و نیم این ششمین کاربری باشه که من میزنم؟ هر چند ماه یکبار بدون اطلاع کاربری آدمو میترکونین   اونم نه به خاطر تاپیکی که خودت میزنی به خاطر نظر گذاشتن تو تاپیک یه عده دیگه   


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728




 مردی که می‌خندد رمانی از ویکتور ماری هوگو، شاعر و نویسنده فرانسوی، که در ۱۸۶۹ منتشر شد. این اثر که در آخرین دوره از جلای وطن نویسنده در بروکسل نوشته شد، مانند بینوایان، بازتاب دغدغه‌های اجتماعی است که ویکتور هوگو را مرد سیاست می‌کرد و بازتاب شور و اشتیاقی است که هم ساده‌دلانه است و هم پرحرارت. مردی که می‌خندد شاید شاخص‌ترین رمان ویکتور هوگو باشد؛ رمانی که میل او به نقیض روشن‌تر از هروقت دیگری در خدمت عقیده در آمده است. یک معرکه‌گیرِ فیلسوف، یک هیولا با روح درخشان، یک دختر یتیم نابینا با معصومیتی خارق‌العاده، یک دوشس منحرف، قهرمانان این رمان‌اند. ماجرا در انگلستان و در زمان ملکه آنا، رخ می‌دهد. یک خانه به دوش عجیب، به نام اورسوس که مردم‌گریزی خوش‌قلب است، با گاری و خرس خود درهرجایی پرسه می‌زند. او با دو کودک رها شده برخورد می‌کند: یکی که به دست «کومپراچیکو» ها معلول شده است و بر صورتش نشانی از یک لبخند دائمی نقش بسته است، و همراهش که دختری نابیناست. اورسوس آن دو را نزد خود نگاه می‌دارد و مدتی بعد به همراه آنان نوعی گروه تقلید ایجاد می‌کند.

گوینپلین با صورت ناهنجارش بسیار زود به شهرت می‌رسد و دئا همراه شاد او برصحنه است: دو جوان با محبت بسیار یکدیگر را دوست می‌دارند. باری، چنین پیش می‌آید که در لندن متوجه می‌شوند گوینپلین همان بارون کلانچارلی و عضو عالی‌رتبه سلطنتی است که در گذشته او را از خانواده‌اش ربوده بودند. پس عنوانها و حقوقش را به او تفویض می‌کنند. اورسوس که گمان می‌کند او مرده است، بیهوده می‌کوشد غیبتش را از دئا پنهان دارد. در این بین، گوینپلین به مجلس لردها وارد شده است. در آنجا، مدافع بینوایانی می‌شود که تمام زندگی‌اش در میانشان گذشته است. با چنان شوری سخن می‌گوید که اختیار از کف می‌دهد و در پایان سخنانش، به هق هق می‌افتد. او دیگر به نقص خود نمی‌اندیشد، اما لردها می‌بینند که گریه‌هایش به خنده‌ای منقبض تبدیل می‌شود.

در نهایت حیرت، همه اعضای مجلس پوزخند می‌زنند. قهرمان ماجرا در حالیکه سرگشته از نفرت است می‌گریزد. دیگر تنها به آن می‌اندیشد که در کشتی به اورسوس و دئا بپیوندد و با آنها برود. افسوس که دیر می‌رسد. دئا، شکسته از درد مرده انگاشتن او، در میان دستانش جان می‌سپارد. گوینپلین که تسلایی نمی‌یابد، سرانجام خود را غرق می‌کند. توصیف انگلستان قدیم اوایل قرن هجدهم با قدرت صورت گرفته است؛ خشونت مردم تحت پوشش ظرافت مغرورانه جامعه انفجار می‌یابد. زنده بودن این اثر ناشی از صحنه‌پردازی خشن است، اما خشن‌تر از آنکه بتواند نظریه‌های اجتماعی را جمع آورد و به این درام امکان دهد تا به عمقی دست یابد که می‌توانست شخصیتها را واقعی سازد.

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد

تاپیکت خوبه عزیزم اگه ۱۲ شب میزاشتی عده ی بیشتری میتونستن ازش استفاده کنن

   ᴛʜɪɴᴋ ʙɪɢ ʙʟɪᴇᴠᴇ ʙɪɢ ᴀᴄᴛ ʙɪɢ       ᴀɴᴅ ᴛʜᴇ ʀᴇsᴜʟᴛs ᴡɪʟʟ ʙᴇ ʙɪɢ                                                                          تاپـیك روزانه صلوات 🌱🌸🌱    



همه‌ی ما نابینائیم، هرکداممان به نوعی !


آدم‌های خسیس نابینا هستند چون فقط طلا را می‌بینند !

آدم‌های ولخرج نابینا هستند چون فقط امروزشان را می‌بینند!

آدم‌های کلاهبردار نابینا هستند چون خدا را نمی‌بینند!

آدم‌های شرافتمند نابینا هستند چون کلاهبردارها را نمی‌بینند!

خود من هم نابینا هستم چون حرف میزنم و نمی‌بینم که شما گوش‌هایی شنوا ندارید..!


#ویکتور_هوگو

📚 مردی که میخندد


تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد
تاپیکت خوبه عزیزم اگه ۱۲ شب میزاشتی عده ی بیشتری میتونستن ازش استفاده کنن

هروز اپ دیت میکنم و پست میزارم امیدوارم استقبال بشه

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد



کتاب هنگامی که نیچه گریست یک رمان تاریخی با پیش زمینه ای فلسفی است که اروین د. یالوم آن را نوشته است.

این کتاب ماجرای درمان ناامید نیچه توسط دکتر یوزف بروئر است.

دکتر یوزف بروئر پزشک معروف و مشهور وینی است که نامه ای از طرف لو سالومه دریافت می کند که در آن نوشته شده است آینده فلسفه آلمان در خطر است.

لو سالومه، معشوقه فیلسوف بزرگ، نیچه است که فکر می کند نیچه در پی خودکشی است و به کمک بروئر برای درمان او نیاز دارد. اما این تازه شروع داستان است…

در مورد کتاب هنگامی که نیچه گریست باید اشاره کرد که شخصیت های داستان کاملا واقعی هستند:

  • فریدریش ویلهلم نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی ۱۸۴۴ – ۱۹۰۰
  • یوزف بروئر، از جمله بهترین پزشکان اتریش که با کمک فروید روش روانکاوی با صحبت را توسعه داد.
  • زیگموند فروید،  عصب‌شناس اتریشی است که پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود.
  • لو آندرئاس سالومه، دختر یک ژنرال روس بود که بیشتر به دلیل عشق نیچه به او شناخته می شود.
  • برتا پاپنهایم، یکی از افراد پیشگام در مددکاری اجتماعی

با وجود اینکه شخصیت ها در این کتاب واقعی هستند اما خود داستان صرفا تخیلات نویسنده است.

هسته اصلی کتاب ملاقات نیچه و بروئر است در صورتی که در واقعیت این دو هیچگاه همدیگر را ندیده اند.


📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚


بخشهایی ازکتاب"ونیچه گریه کرد"



  • نیچه گفت: «حقیقت خود مقدس نیست. آنچه مقدس است، جستجویی است که برای یافتن حقیقت خویش می‌کنیم! آیا کاری مقدس‌تر از خودشناسی سراغ دارید؟ کارهای فلسفی من، به تعبیری از ماسه ساخته می‌شوند؛ دید من مرتباً تغییر می‌کند. ولی یکی از جملات ماندگار من این است: “بشو، هر آنکه هستی!” بدون حقیقت چگونه می‌توان فهمید کیستیم و چیستیم؟»
  • شما می‌خواهید پرواز کنید، ولی پرواز را نمی‌توان با پرواز آغاز کرد. ابتدا باید چگونه راه رفتن را به شما بیاموزم؛ و نخستین گام در راه رفتن، درک این نکته است، کسی که از خویش تبعیت نکند، دیگری بر او فرمان خواهد راند. سهل‌تر و بسیار سهل‌تر است که از دیگری اطاعت کنی تا خود، راهبر خویش باشی.

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

نظرمن: بنظرم کتاب فوق العادیه...اگرمیخواین خوندن کتابهای فلسفی رو شروع کنین این کتاب بهترین گزینه س..

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد
بهترین کتابها از نظر من بیشعوری  کوری راز ارابه خدایان

موافقم👍

اگه دوست داشتین کتابهایی که خوندین رو معرفی کنین تا استفاده کنیم ازش😙

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد
مرسی از تاپیک مفیدتون 

خواهش میکنم.خوشحال میشم همکاری کنین

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد




کتاب بیگانه

رمان فلسفی 

نوشته ی آلبرکامو


جریان داستان در الجزایر محل تولد کامو اتفاق میوفتد و به تناقض های رفتاری کامو با جامعه اشاره میکند و ثبات درونی در قبال آستانه ی فروپاشی روانی که توصیه میکنم حتما بخونید :

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

قسمتی از این کتاب/


مطلب دیگر، مسئله سیگار بود. هنگامی که وارد زندان شدم، کمربند، بند کفشها، کراواتم و آنچه را که در جیبهایم بود مخصوصاً سیگارهایم را گرفتند. در سلول، یکبار تقاضا کردم سیگارها را به من برگردانند. اما گفتند قدغن است. روزهای اول بسیار سخت بود شاید همین موضوع بود که مرا بیش از همه‌ چیز درمانده کرد. قطعات چوبی را که از تخته تختخوابم می‌کندم می‌جویدم. تمام روز تهوعی دائمی در دل داشتم. نمی‌فهمیدم چرا مرا از چیزی که به هیچکس ضرری نمی‌رساند محروم کرده‌اند. کمی بعد فهمیدم که این محرومیت نیز قسمتی از تنبیه است. و از این لحظه به بعد خودم را عادت دادم که دیگر سیگار نکشم. و دیگر این تنبیه هم برای من تنبیهی نبود ...

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد


سمفونی مردگان،رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی.حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی را مدام بر دوش میکشندودرجنون ادامه می یابند،

دروصف این رمان بسیارنوشته اند وبسیارخواهندنوشت.

کدام یک ازما ایدینی پشت رو نداشته است،روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش دراوردیم،به قتلگاهش برده ایم وبا این همه اورا جسته ایم وتنها وتنها در ذهن او مانده ایم...کدام یک از ما؟

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

بخشهایی از کتاب:


📖وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست.
چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد ؛ 
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می کند.تنهایی تو کامل میشود


 📖یانوشکا گفت: عشق یک چیز عتیقه است که با عتیقه فروشی فرق دارد.
عشق یک جواهر یا عتیقه گران قیمت است که آدم را با آن معنا می کند.
اما عتیقه فروشی پر از وسایل گران است که حالا از زندگی خالی شده.
چشم دوخته بود به راه رفتن یک زن و مرد. مثل این که ذهنش را راه می برد. وقتی آن ها به کوچه ای پیچیدند.
گفت: چیزهایی که توی عتیقه فروشی هست تاریخ کشف ندارد.

اگر هم داشته باشد اعتباری ندارد. ولی عشق لحظه کشف دارد. نمی شود فراموشش کرد.
حتا اگر آن عشق تمام شده باشد. از یادآوری لحظه کشفش مثل زخم تازه خون می آید.
تا یادش می افتی مثل این که همان موقع خودت با کارد زده ای توی قلب خودت

تجملات هیچگاه جاذبه ای برایم نداشته...من چیزهای ساده را دوست دارم...کتاب ها را...تنهایی را...وبودن با کسی که تو را می فهمد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730