آبروریزی.

یه بار خونه ی مادرشوهرم بودیم بعد داشتم با شوهرم بخاطر کارای جاریم بحث میکردم 😑 مادرشوهرم پشت در فال گوش وایساده بود زنگ زد به جاری و برادرشوهرم حرفامو به اضافه ی کلی دروغ گفت😐😐😐برادرشوهرم خیلی آدم محترم و با شخصیتیه رابطم باهاش خیلی خوبه ولی این حرف مادرشوهرم آبرومو جلوش برد!!!!

بعد از اون تو اولین برخورد خیلی سرد جوابمو داد در صورتی که رابطه مون خیلی خوب بود بعدم بهم گفت ازت انتظار نداشتم 😔 الان خیلی وقته گذشته و رابطه مون مثل سابق خوب و دوستانه اس ولی من هنوز یادش میوفتم ناراحت میشم

یه بار جاریم داشت میومد خونمون من حوصلشو نداشتم بجای اینکه به شوهرم اس بدم بگم سارا داره میاد بگو من خونه نیستم به جاریم اس دادم و اب شدم الان از یاداوریش حالم بد میشه

بادخترخاله شوهرم دوست بودم ازخونواده شوهرم دلخورمیشدم پیشش گله میکردم بعدازیه مدت نگومیرفته پیاماروب خواهرشوهرم نشون میداده وقسمش میداده ک نگی من گفتم دیگ خواهرشوهرم بهم گفت ومن خجالت  زده شدم هیچوقت حلالش نمیکنم ۹ماهه ک دیگ باهاش درارتباط نیستم توجمع میبینم خ پرروانگار ن انگار حتی بهش گفتم تورفتی گفتی گفت ن امامن حلالش نمیکنم آبروموبرد