با شوهرم شب حدود ساعت 12 پیاده روی میکردیم از کنار مسجد رد شدیم توی بلند گو یه صدای ریزی می اومد مشخص بود یکی داره حرف میزنه ولی هرچی دقت کردیم دیدیم به صدای آدم نمیخوره... شبیه صدای سگ بود ولی به یه زبونی داشت حرف میزد نه عربی بود نه فارسی خییییلیییی ترسیدیم جوری برگشتیم خونه که نفسمون بالا نمی اومد
الانم از ترس اشک تو چشمام جمع شده