دلم از دست خدا بدجور گرفته همیشه اتفاقات خوب برا جاریم رقم میزنه ولی تموم گرفتاری ها و بلاها سر راه منه....آخه چرا آفریدی منو اصلا جاریم برات چیکار کرده ک من نکردم...
ديوانه و دلبسته ي اقبال خودت باشسرگرم خودت عاشق احوال خودت باشيک لحظه نخور حسرت آن را که نداريراضي به همين چند قلم مال خودت باشدنبال کسي باش که دنبال تو باشداينگونه اگر نيست به دنبال خودت باشپرواز قشنگ است ولي بي غم و منتمنت نکش از غير و پر و بال خودت باشصد سال اگر زنده بماني گذرانيپس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش
شماها هم اینجور هستید...هر چیزی ک من حسرتش دارم و شب و روز زجه میزنم براش اون خدا همونجور بهش داده....همین الان شوهرش چند تا شغل داره اونوقت مادر شوهرم میگه پسرم قسط میده تموم خرج و خوراک و پوشاک خودشون بچشون بهشون میده
شاید چون خیلی زندگیت مقایسه میکنی. خواهر همسرم همش درحال مقایسه ست خیلی چیزا خوب تو زندگیش داره اما نمیبینه و همش میگه تو خوشبختی و من بدبخت...قرص اعصاب میخوره....
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...