ما دقیقا ۷ سال با هم دوست بودیم
مادرم بعد ۷ سال گفت جلو در و همسایه زشته باهم ازدواج کنین.
خلاصه به زور ، اونم نه چندان زیاد، عروسی کردم و رفتیم یه خونه
دو ماه بعد عروسی خونه رو ترک کرد رفت خونه ی مادرشوهرم به این دلیل که خونه سروصدا داره و نمی تونه درس بخونه
خلاصه یک سال هم بعد عروسی مخفیانه از فامیل، از هم جدا بودیم
باز برمیگرده میگه چون زود ازدواج کردیم من نتونستم درست درس بخونم
یکی نیست بهش بگه ما برناممون این بود که از ایران بریم و تو یه دفعه زدی زیرش . برای این نتونستیم درست درس بخونیم
هی میگه تو گفتی زود عروسی کنیم
گاهی اوقات میخوام فقط دهنشو باز نکنه