بچها ما تازه اومدیم تو ی خونه جدید ک اینجا مستاجر دوست صمیمی شوهرم هستیم.خانوادشون مدام اهل تفریح و سفرن و مدام ب شوهرم پیشنهاد میدن .شوهر منم از اون ادمایی که اسم سفر و تفریح میاد همه چیز واسش بی معنی میشه و فقط میره دنبال سفر.۷ ماه پیش بهمون پیشنهاد دادن و ی سفر ۳ روزه باشون رفتیم ما.البته من باشون جور نبودم و ب اجبار و دعوایی که قبلش شد با شوهرم رفتم .تو این مدتم کلی پیشنهاد دادن که من چون باردتر بودم نرفتم و گاهی شوهرموودخترم رفتن.الان امروز پیشنهاد شممال دادن و ما شیرازیم یعنی ی راه طولانی .من اصلا ب دلم نیس برم چون اولا باشون خیلی صمیمی نیستم .دوما اصلا تو عاشورا و تاسوا مراسمای مذهبی رو دوس دارم نه مسافرت تفریحی سوما تازه سزارین شدم.چهارمم اونجا شوهرم با مرداست من باید دنبال بچه بدوم و اینکه دخترم لحظه ای نمیشینه و من حتی نمیتونم کوچکترین استراحتی کنم جلوی اقایون پنجم اصلا خوشم نمیاد هی شوهرم دنبال خانواده اینا باشه تفریحاتش بشه پنج دقیقه ای ی بار بت اینا.حالام که تمام دلایل ظهر واسش توضیح دادم از دیروزظهر قهر کرده. دیشبم اومد خونه با قهر رفتم دورش محل نزاشت ولش کردم اومد دورم گفتم باید ب نظرم احترام بزاری هی اصرار کرد گفتم نه.اخر دعوامون شد بحثمون شد بحث بالا گرفت.ب خانوادم فحش داد منم گفتم بچم ک سقط شد تقصیر استرسایی ک تو بهم دادی بود .اونم تا صبح تو کوچه تو ماشین خوابید