سلام دوستان
امروزرفتیم شهرستان خونه ی یکی ازاقوام دورمون که باهم صمیمی هستیم
دیروز پسرش اززندان ازاد شد بعد ازفکرکنم یه ۹ماهی بشه دقیق نمیدونم
اما دختربزرگشودامادشون که سریع رفتن
داداش کوچیکه هم دادوبیداد چرااینوراهش دادین توخونه
جرم این بنده خداهم عمد یاغیر عمد بودنشونمیدونم چون اونجا نبودم اما به جرم قتل عمد افتاد زندان
سر جرثقیلوزمین بایکی حساب کتاب داشتن بحث بالا میگیره اینم با سنگ زده بود توسر اون بنده خدا اولش مثل اینکه چیزیش نشده فقط یه زخم بوده بعد فحش ناموسی که میده باز میزنتش انقد زده بوده که نصف سر بنده خدا نابودشده اربته اینطورواسه ماتعریف کردن
به ماگفتن خانواده طرف رضایت دادن البته ایناهم خیلی وقته دنبال پروندن
دلیل رضایتشونمیدونیم
حالا که ازاد شده اصلا شده یه ادم دیگه سنیم نداره
قبلنا خیلی قلدری میکرد
الان داداشش کلی بدوبیراه گفت این هیچی نگفت
مادرش میگه خداازسر این گذشت اماخواهربرادراش نمیگذرن
خیلی دلمسوخت دوساعته میگرن شدید گرفتم
واقعا دلیلشونمیدونم چراانقد متنفرن ازهم
یه چیز دیگه خواهرمم به شدت ازش میترسه قبلنا همو دوست داشتن حرف دوسه سال پیشه
میگه خیلی مارموز شده امروزم هی زیر چشمی خواهرمو دید میزد خیلی دلم سوخت براش خیلی زیاد میدونم که خواهرمو خیلی میخواد