اینکه میگم مامانش گفته چون مردا به این کارا کاری ندارن
مادرشوهر منم ور ور ور از من بد میگفت پشت سرم
بعدمثلا میومدن خونه ما شلوار بیرونشو میاورد تو ظرفشویی میشست یا چه میدونم تف میکرد توظرفشویی منم خوشم نمی اومد
خلاصه بهش فهموندم
بعد یه روز باباش اومده بود تو آشپزخونه کار کنه گفتم عه شما چرا
بفرمایین من هستم
بعد دیدم پیرمرد به من تیکه میندازه
بله شستن مارو قبول نداری فلان
دقیقا جمله های مامانش
از بس نشسته بود تو گوشش ورورورور