دو سال و نیمه ازدواج کردیم یدختر ده ماهه هم دارم.نمیدونم چجوری بگم.رابطم دوهفته ایی میشه که با شوهرم خوب نیست.دعوا و بحث نداریم.ساکتیم.خرفی برای گفتن باهاش ندارم.شش از سرکار نیاد میخابه تا هشت.بیدار میشه شام و یکم بازی با دخترم و همین.حتی دوست ندارم باهاش بشینم یا براش چایی و میوه بیارم.یجورایی میگم کاش خونه بابام بودم.رابطمون با خانواده هامون عالیه و مشکلی نداریم.فقط نمیدونم چمه.نمیخام بیاد خونه.اونم میاد خونه همیشه دست پر میاد و به من و دخترم میرسه.فقط نمیدونم چرا مثل مجسمه روبه روی هم مشینیم.چکار کنم