من تازه سه روزه ک عروسی کردم
روز پاتختی ک ناهار و شام مهمون داشتیم خونه مادرشوهرم
طبقه پایین مادرشوهرمه خونم
دیروز شوهرم سرکار نرفت خونه بود
زنگ زدم ب مادرشوهرم گفتم عمه ( مادرشوهرم عممه) من خودم پایین ناهار درست میکنم
گفتش من قرمه سبزی گذاشتم بیاید بالا
چیزی نگفتم و رفتیم بالا برای ناهار
امروز بزای ناهار زنگ زد بهم گف بیا بالا ماکارانی پختم
منم رفتم
میخواستم همونجا بهش بگم ک شام رو پایین خودم درست میکنم
وقتی میخواستم بیام خونمون خیلی محترمانه گفتم عمه جون با اجازتون من دیگع شام رو خونه خودمون درست میکنم شما زحمت نکشید
نزدیک بود قلبش وایسه اسم جدا شدن آوردم 😐
برگشت با نهایت پررویی گف ن کباب تابه ای میذارم بیاید بالا
ب شوهرم میگم میگع یکی دو روز صبر کن
تصمیم دارم فردا صدام زد بگم خودم غذا پختم و اصلا نذم خونشون
چ کنم بنظرتون؟