زن پسرداییم.
دختره خودشو به هردری زد که پسرداییم بره خاستگاریش حتی زنگ میزد به دخترداییم هام التماسشون میکرد وگریه میکرد که داداشتون دوست دارم .دایی اینام رفتن که دختره رو ببینن که پدر دختر مراسم آشنایی رو تبدیل به بله برون میکنه حتی نگفتن بذارید مافکرامون بکنیم.
پسرداییم ۲۵ سالشه سربازی نرفته.کارنداره.خونه نداره فقط یه ماشین داییم براش خریده.وتاالان یه هزارتومنی هم خودش درنیاورده.
الان با زنش خونه داییم زندگی میکنه.دخترخانم ۲ سال از پسرداییم بزرگتره.