سلام بچه ها دلم از شوهرم و خانوادش خیلی پره روز عقد که یه مهریه خیلی ناچیز را شوهرم با پدرش سرم کلاه گذاشتند و با پولی که به عاقد دادند مهریم عندالاستطاعه کردم چون انگار من اومده بودم درخونشون گدایی یا بردار و برمال بوده فریبکار بودم حتی لیاقت برخورد با یک آدم عادی هم نداشتم تمام پولام ازم گرفت بعدش گفت چیزی ندادی برو تو مغازم پیش شاگرد 17 سالم وایسا شاگردی کن تا دوتا دونه کتاب برات بخرم درحالی که پول خودم مثلا میخواد بهم بده اگه براش میوهبیارم چنگال نباشه دلم بخواد با دستام بهش خیار بدم اخماش میکنه تو هم باید آداب داشته باشی زندگیم زنجیره خسته شدم همیشه خستست و بی حال چی بشه بخنده چیکار کنم بریدم .