عید یه مهمون خیلی باکلاس داشتیم خانمش خیلی داشت باکلاس رفتار میکرد کلی تیپ زده بود ما گز آوردیم ورداشت وخورد یه تیکه از گز از کنار لبش آویزون شده بود رژشم قرمز بود این سفیدی گزخیلی توچش بود من هی نگاش میکردم خودم میگرفت اونم فکر می کرد از صحبتش خوشم اومده هی حرف میزد آخر نتونستم تحمل کنم زدم زیر خنده گفتم برو توآینه خودتو ببین رفت واومد دیدم اشاره کرد به شوهرش که برند شوهرش غش کرده بود از خنده
دست بر شانه خدا بنداز تا قصه عشق را چنان بخواند که نه از دوزخ ترسان باشی ونه از بهشتش به رقص درآیی،عشق یعنی انسان بودن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اگه تو به زندگی نخندی اون بهت میخنده پس بخند مگه چند بار زندگی میکنی شاید فردا فرصت همین ...
من میخندم. اما منظورم چیز دیگه ایی بود
میشه یه صلوات واسه خوب شدن بابام بفرستید؟ بدجوری بهش احتیاج دارم. ❤❤❤❤❤❤❤❤❤حس عجیبیه وقتی داری به آخرای سومین دهه زندگیت نزدیک میشی و یهو میبینی وای چقد داره دیر میشه واسه زندگی... یهو میبینی دیگه از اون خوابای طولانی تا کله ظهر خبری نیست... یهو میبینی آرزوهات چقد عوض شدن... یهو باخودت میگی نکنه دنیا تموم بشه و من هنوز به آرزوهام نرسیده باشم... همه ثانیه ها برات ارزشمند میشن..تازه بیدار شدم دعا کن چشامو نبندم... میخوام این راهو تا تهش برم... میخوام یه روز بگم به خودم که دیدی تونستی..