دیشب خونه مادرشوهرم مهمونی بود شوهرم چون شبکار بودصبح باهم رفتیم خونه ننه اش من تا بعد از ظهر کلی کار کردم حتی بوفه خونه رو هم یخته بودن انگار خونه تکونی. شوهرم بعدازظهر رفت سرکار تنها موندم. غذاشون جوجه بود برادرشوهرم پخت اونم با چه مسخره بازی و لوس بازی اما یه نفر حتی یه نفر بمن نگفت دستت درد نکنه. خیلی باهام بد رفتار کردن البته همیشه اینجورین. جاریم ادم با سیاستی یه حرفهای بهشون میزنه که اگه من میزدم زندگیم جهنم میکردن اما به روی اون میخندن. کلا با اون با احترام تر رفتار میکنن چند بار دعوتشون کردم نیومدن خونم اخه من تو زیر زمین خونه بابام میشینم خونه خودم دست مستاجر اما به اونا 20میلیون داد خونه خریدن به ما فقط3میلیون موقع عروسی داد .پدرشوهرم خیلی فرق میزاره بین عروسا و پسراش. خیلی دلم گرفته ازشون. به شوهرم هرچی میگم اصلا توجه بهم نمیکنه. دیشب کلی به شوهرم اس دادم باهاش حرف زدم که رفتااشون اذیتم میکنه اما صبح که دیدمش اشکمو در اورد از خونه تا محل کردم فقط گریه کردم. واقعا تشنه محبتم نه خانواده خودم نه همسرم اصلا اهل محبت به من نیستن .شاید هم من لایق محبت نیستم. شاید نه حتما همین طوره
مرسی که اومدی تو دلم پسر مامان.خدا حفظت کنه ایشالله
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
این چه فکریه یعنی چی که میگی من لایق محبت نیستم!!!شما هم لایق محبتی هم لایق احترام مثل همه مثل تک تک ادم های نرمال دیگه فقط دوست من یادت رفته با هرکس همونطور رفتار میکنن که خودش اجازه میده کار اصافه نکن مگه کلفتی یا کارگر منزلی؟ زیاد اونجا نرو با کسی که احترام نگه نمیداره یک سلام والسلام باش اونوقت رفتارشون متفاوت میشه در این مورد به خصوص پای همسرتم وسط نکش معلومه پشتیبان عاطفی نیست بیشتر دلت میگیره
خانواده شوهر تا بوده همین بوده.بنظر من ازشون انتظار محبت نداشته باش که اذیت نشی.شوهرمنم همینطوریه.هیچوقت بدی های خانوادشو نمیبینه.الان بعد ده سال تازه داره متوجه میشه کجاها چه کارایی در حقمون کردن و چقدر ظلم کردن بهمون.
محبت به نامرد کردم بسی ، محبت نشاید به هر نا کسی ،تهی دستی و بی کسی درد نیست ،که دردی چو دیدار نامرد نیست
خب عزیزم نرو خونه شون،وضعيتت عین من بوده،منم جاری بزرگم رو خیلی تحویل ميگرفتن ،با اینکه زحمت شون با من بود،منم مثل جاری بزرگم باهاشون رفتار کردم وغیر مستقیم مجبورشون کردم ،که رفتارشون رو تغییر بدن ،هر چند که دیگه باهمه شون کات کردم
من تا حالا از بابام نشنیدم بمن بگه دخترم. چرا یه بار تو بچگیم رو پله ها نشسته بودم بمن گفت بلند شو دختر . دوست نداره مارو اصلا انگار شوهر همسایه است خیلی بی تفاوت. من خیلی دوست دارم بغلش کنم. مادرم خیلی بد رفتاره خسیسه بد دهنه خیلی منو ابجیم اذیت میکنه کلا پسراشو دوست داره. فک میکنه اگه میریم خونه اش بخاطر غذاست. با اینکه تو یه خونه ایم اما تا میرم خونشون میگه برو خونت. شوهرم امروز گفت تو رو بابا ننت عقده ای کردن
مرسی که اومدی تو دلم پسر مامان.خدا حفظت کنه ایشالله