هرروز ٨ ساعت كار مي كنم اما هر شب شام درست مي كنم.. خونه رو تا جايي
كه بتونم هرروز مرتب مي كنم...تازه عروسم.. دور از خانوادمم، به خدا ارزومه هفته اَي يكي دوبار يه جا برم يكم از كار خونه نفس بكشم... حالا چند روز پيش مصاحبه داشتم ، مداركم رو بعد از مصاحبه گذاشته بودم رو ميز هالمون..شوهرم يه بار گفت جمع كن منم گفتم كشوهامو مرتب كنم اينا رو هم جاي خودش ميذارم ... خداشاهده هفته پيش دو بار رفتيم خونه مادر شوهرم كه سر به خونشون بزنيم ...٣ ساعت رفت و برگشته .. و تنها زمان استراحت من...خيلي از كارهام موند.. حالا ديروز عصر ديد مرتب نكردم، نيم ساعت داد مي زد كه چند بار بگم اينا رو مرتب كن، تو كه پولتو خرج خونه نمي كني چرا منتش سر منه؟!!..نمي دونم چي كار كنم، هر دفعه هم كه آشپزخونه ميره با تندي يه غري ميزنه ، يه إيرادي ميگيره... اعتماد به نفسم داغون شده....