2726
عنوان

یادداشت دکتر مهدی وارث

213 بازدید | 2 پست

یادداشتی از #دکتر مهدی وارث


«تایربازی ما و آقا زاده ها»


در کودکی یک بازی داشتیم به اسم «تایر بازی» یا به زبان محلی «تییِر بازی»


بازی اینگونه بود که تایر موتور یا ماشینی را که دیگر بی استفاده شده بود انتخاب و با تکه چوبی مدام به آن میزدیم و همراه با آن میدویم تا سرعت گرفته و حس رانندگی توام یا سرعت به ما دست دهد؛ مثل اسب سواری با این تفاوت که آنجا سوار بر اسب هستی ولی اینجا در کنار یا پشت تایر دویده و با دویدن خود همزمان تایر را با ضربات چوب به گردش و حرکت در می آوردیم،بعد هم ساده انگارانه صدای موتور یا ماشین را در می آوردیم تا فکر کنیم که سوار بر آن موتور یا ماشین خیالی هستیم اما دریغ که نه از ماشین خبری بود و نه موتور و این خود ما بودیم که نفس نفس زنان با پای گاها برهنه ی خود،به تایر   حرکت میدادیم..


تلخ تر از این زمانی بود که میخواستیم با موتورمان (همان تایر و چوب) با موتورسیکلت های واقعی که از درب منزلمان میگذاشتند مسابقه دهیم!!


بخوبی به یاد دارم نگاه آن مردان موتورسیکلت سوار را که حکیمانه،عاقلانه و.گاهی هم تمسخر آمیز به ما و سادگی مان میخندیدند..


به یاد دارم روزی با چند تن از دوستان که از فامیل مان بودند با تایرهای مان دم درب خانه مان ایستاده بودیم..یکی از مردان محل سوار بر ماشینش از جلوی خانه مان رد میشد.در ماشینش پسرش که اتفاقا هم مدرسه ای بودیم نشسته بود.

تصمیم گرفتیم با تایرهای مان با او مسابقه داده و از او جلو بزنیم..


بخوبی به یاد دارم که آنروز موتورهای مان را با سرعت هر چه تمام تر میراندیم(خیلی با صدای بلند صدای موتور را در می آوردیم)،چرخ های موتورمان به سرعت در حال حرکت بود و بیش از آن،پاهای برهنه مان بر کوچه یا شاید بتوان گفت جاده نیمه سنگی محل به حرکت درآمده بود..


در نهایت آنچه نصیب مان شد،دست های آن پسربچه سوار بر ماشین بود که با نگاهی تمسخر آمیز در ماشین برای مان در حال تکان خوردن بود و ما بازندگانی که جز عرق های سر و روی چیزی نصیب مان نگشته بود.


با خود میگفتیم ما که خیلی موتورهای مان را گاز دادیم،دویدیم و عرق ریختیم،چرا نبردیم؟


صدا از خودمان،پا از خودمان،دویدن از خودمان،اما آن پسرک ماشین سوار و نشسته، نه فریادی داشت،نه دویدنی داشت و نه تلاشی.فقط نشسته بود و بی هیچ زحمتی برنده شده بود..


اینروزها مردم را که می بینم خیلی به یاد تایربازی بچه های آن موقع می افتم؛


مردم میدوند،نفس نفس میزنند،پاهایشان از دویدن زخم میشود اما راه به جایی نمیبرند در حالیکه عده ای با کمترین تلاش،فقط بخاطر آقازادگی،در اوج رفاه و آسایش،با تمسخر برای مردم دست تکان می دهند...

حكايت الان ايران ما

یِکاری کردی با من که یِجوری شَم،    یِکار کردی چِشات تمومِ عالَم شه                                      یِکار کردی بگم بی تو نمیتونَم،     یِکار کردی دِلَم از ریشه آدم شه      شُدی  قلب و تَن و روحَم،   شُدی بال و پَر و جونَم،     شُدی همه ی منظورَم.                                                                                                                                                         شُدی گرمایِ این خونَم،     شُدی هرچی که میدونم و رو هر صحبتِت زومَم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730