نه مادر شوهرم چيزى گفت و نه كس ديگه اى. بايد سياست داشت.
من هر قطعه اى رو كه مى خواستم بگيرم بهشون مى گفتم. مثلا مى گفتم من امروز مى خوام سرويس چينى بگيرم. بعد مى ديدمشون مى گفتن خريدى؟ مى گفتم نه اصلا اينها به سليقه من نيست خيلى خاص مى خوام! بايد برم فلان خيابون يا حتى فلان شهر!!!
بعد كه وسيله مورد نظر رو پيدا مى كردم كلى به كارايى اون افتخار مى كردم.
اين پز نيست! اين قدر دان بودن پول زحمت كشيده پدر و مادرها طى سال ها دوران جوونى شون هست كه مى تونستن جور ديگه استفاده كنن و نكردن و به ما دادن، تا راحت از اين وسايل استفاده كنيم و لذت ببريم.
من اجازه نمى دادم كسى قضاوتى كنه و با اينكه اطرافم خيلى ها گرون تَر از من جهزيه بردن من هميشه به جهزيه ام افتخار مى كردم و مى گفتم اين ها بهترين هست.