2737
2734
عنوان

دوس دارم داستان زندگیمو تعریف کنم بچگی خیلی زجر کشیدم 😭

| مشاهده متن کامل بحث + 411683 بازدید | 1433 پست
واقعابااین همه بدبختی وعذابی که کشیدین ولی خداخوب انتقامتونوگرفت فقط عمتونگفتی چی شدمیدونه حامله ای ...

عمم سره زندگيشه !شوهر كرده دوقولو داره !اون خيلي ظلم كرد هنوز تقاص پس نداده ! اره ميدونه حاملم نه اصلا سراغمو نميگيره برام اصلا مهم نيست ،سراغ اون دوتا خواهرمم نميگيره 

عمم سره زندگيشه !شوهر كرده دوقولو داره !اون خيلي ظلم كرد هنوز تقاص پس نداده ! اره ميدونه حاملم نه اص ...

چقدبی عاطفه ست

گل من گاهی بداخلاق وکم حوصله ومغروربوداماماندنی بوداین بودنش بودکه اوراتبدیل به گل من کرده بود


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام شاهدونه جان من به خاطر شما عضو نی نی سایت شدم باروت میشه؟  😊😊😊😍❤️ داشتم دنبال یه ک ...

 ممنون عزيزم بابت وقتي كه گذاشتي حرفاتون رو قبول دارم ولي تا يه جايي شما بگيد هروقت ميخوام به مادرشوهرم نزديك بشم و روابط رو خوب كنم كينه ها رو از دلم پاك كنم مثل مادره خودم بدونمش دخالت هاش بيشتر ميشه ميخواد از همه چيم سردربياره ،همش غر پسرشو سر من ميزنه مثلا از دسته شوهرم ناراحت باشه سره من خالي ميكنه !من واقعا تحمل ندارم دوس دارم خودم و شوهرم برا زندگيمون تصميم بگيريم ولي اونا هنوز فكر ميكنن ما هنوز همون پسر ٢٠ساله و دختر ١٥ساله بچه هسيم ميخوان از كارمون سردر بيارن !مادرش هروقت شوهرمو ميبينه هي ميگه چقد لاغر شده چقد چشماش بد شده ،چشه ؟روانيم كرده .من نميدونم چطور برخورد كنم !الان زندگي نسبتا أرومي دارم اگر مادرشوهرم بزاره و انقد  نخواد. دخالت  كنه تو زندگيم ما هرجوري كه ازدواج كرده باشيم پسرش منو گرفته قرار نيست تا اخره عمرم زير دستشون باشم هرچي گفتن بگم چشم !ا

2728

استارتر جان داستان زندگیت رو خوندم

کاش پدرت اینکار رو با مامانت نمیکرد. چون به نظرم همه چی از هوو دار شدن مامانت شروع شد.


ولی به گذشته ها فکر نکن

یه خرده به مادرشوهرتم حق بده

بذار پسر دار بشی، بخوای عروس بگیری. میگی دختر شاه پریون هم کمه براش.

این حرفاشو بذار به حساب ناکام موندن ارزوهاش

سعی کن با وفتارت بهش ثابت کنی در موردت اشتباه کرده

نوه دار بشه خییییییییلی بهتر میشه

مادرشوهر منم فاجعه بود اخلاقش. ولی بعد از دنیا اومدن دخترم، هم من یه کم با سیاست شدم، هم اون باهام مهربونتر شد

خدا رو شکر همسرت کنارته

این از همه چی مهمتره

ان شاالله خوشبخت باشی

به نظرتون خیلی سخته بخوام تنهایی بچمو بزرگ کنم از بچه داری هم هیچی بلد نیستم فقط ۴۰روز اول رو خواهرم ...

عزيزم من از بیمارستان ک مرخص شدم تنها بودم حتی شوهرمم زیاد پیشم نبود همش سر کار بود سخت نیس خدا کمک میکنه  

سلام استارتر عزیزم داستانتو خوندم بزور هم برای همسرم تعریف کردم آخه اینقدر ناراحت میشد میگفت توروخدا نگو خودم کلی بدبختی دارم😆😆😆

خیلی ناراحت شدم عزیز دلم کلمه خیلی برای حسم کافی نیست واقعا...راستش یکی از بچها وقتی گفت داری دروغ میگی ته دلم خوشحال شدم که خداروشکرهمه اینهایی که خوندم دروغ بودو3تادختر تو این دنیا اینقدر بدبختی نکشیدن وقتی فهمیدم همش واقعیت زندگیت بود خیلی بیشتر از قبل ناراحت شدم... 😢😢😢

خداروشکر که الان همسر خوبی داری بیخیالی که همسرت داره مال همه مردهاست اما کم یا زیاد داره انرازش...یه اسطوره اش رو خودم دارم...ولی آدم خوبی ...همسر شماهم همینطوره والله بعضی مردها اینقدر سطح فکریشون پایین به یچیزهایی گیر میدن ایراد میگیرن که حال آدم از هرجی مرد بهم میخوره مثل شوهر دختر داییم الان بعد از5سال زندگی مشترکشون میگه جرا تو جهزیت فقط3تا پتو آوردی چراسرویس قابلمت 2دسته ...فکر کن!!!!! اما همسرمن یا شما اینقدر بزرگوار هستن که به اینجیزا اصلا فکر نمیکنن چون تاپیک های قبلیتو خوندم اینو میگم قدر همسرتو بدون و لحظه هارو برای خودتون قشنگ کن بعد از بچه کار و مسئولیت خیلی زیاد میشه ازش غافل نشو....

مادرشوهرم که بابا فقط لب و دهن هستش حرف هستش دیگه بذار بگه آخرش که چی....بیخیال بابا....ببین چقدر بچهای اینجا ازمادرشوهراشون مینالن خودمنم همینطورم کاریشون نمیشه کرد جز تحمل و بیخیالی طی کردن در نهایت توهین نکن فقط کارخودتو انجام بده کاریه که خودم میکنم...بالاخره هستن...

ان شالله همیشه موفق باشی نی نی خوشگلت هم سالم و صالح بیاد بغلت...عاقبت بخیر و قدم خیر باشه...


دیگه تاپیک هایی که توش از عشق اولتون چه خبر...کجاست...چیکار میکنه و... حرف میزنن نمیرم...اگه رفتم بهم یاد آوری کنین بیام بیرون..حتما یاد آوری کنین...ممنون

سلام استاتر جون.من ازاول داستانتو خوندم....واقعا سختی کشیدی درکت میکنم....آدم ک سختی کشیده بیشتر میترسه چیزایی ک داره رو ازدست بده....ولی خب با مستقیم حرف زدن نمیشه...سیاست داشته باش...بچه ات ک بدنیا اومد اگه بجه رو خواستن بهشون بدی ک ببرن بگوخوابه وقته حمامشه وقت دکترشه کلی بهونه هست ک جور کنی....حالا ک این همه سختی کشیدی و شوهرخوب داری زندگیتو بخاطر ی خانواده شوهرت خراب نکن...فکرشو بکن ک میتونست ی شوهر گیرت بیاد ک درکت نکنه ولی هب الان ک شوهرت خوبه زندگیتو حفظ کن...خیلی کم هستن کسایی ک اززندگیشون راضین دراصل نگاه کنی کسی راضی نیس همیشه ی جای کار میلنکه ولی اونایی ک راضین یاد گرفتن خودشونو با شرایط وفق بدن همیشه یاد این باشن ک میتونست بدتر بشه واینکه دنبال راهکارن تا زندگیشونو بسازن.

الان ک داری مادرمیشی خونه ررو آردم نگه داره....حداقل بچه ات طعم آرامش رو داشته باشه.

2738
يعني بفهمه مامانش دوس دختر باباش بوده بدش نمياد ؟بفهمه مامانش از خونه فرار كرده رفته پيشه باباش بدش ...

اگه مامانش بد بود ک پدرش باهاش ازدواج نمیکرد تازه لذت هم میبره از عشق پدر و مادرش

الان خیلیا این مدلی ازدواج کردن باهم دوست بودن یکیش خود من😅

دقیقا ماله منم همیجورن من اینکارا رو کردم ازم تشکر نکردن که هیچ به قوله شما واسه زندگیم کردم ولی دس ...

ابجی قدرشوهرت بدون بیشترمردهاببینن کسی پشتت نیست تنهایی سواستفاده میکنندهمش عذاب میدن یکیش شوهرخودم چون میبینه پدرندارم مادرپیردارم که پول نداره ازم حمایت کنه برادرام سال به سال حالم نمیپرسن چه برسه حمایت سرهمین بدترین عذاباروبهم میده مخصوصاکه باهاش دوست بودی ورابطه هم داشتی شوهرمن بودمیگفت فلان کردی همش میزدسرم کارم وخانوادمو.شوهرتم اگه بدی بانقطه ضعف داره بخاطرخوبیاش وحمایتش بگذر باهم خوب باشیدانشالاشماسه تاخواهرعاقبت بخیربشیدتاپیکت خوندم دردخودم یادم رفت

خدامن وبچه هام ازاین جهنم نجات بده حتی شده بامرگ

زندگیت یذره مدلش شبیه زندگی من بود...ولی ازنظرمالی برعکس...

ازدواجمم دقیقن مث تو.خونه مادرشوهرم بودم بعدرفتم طبقه بالاشون...الان ک حاملم دارم برنامه ریزی میکنم برم موقه بچ دارشدن خونم ...دوس دارم بچم پیش خودم باش

تیتیکتیکرتولدنوزادکوچولومه.خدایادل همروشادکن

استارتر عزیزم تا یه جایی از داستان باهات هم درد بودم چون منم عین تو سه تا خواهریم و بابام رفت سر مامانم زن گرفت و از اون یه پسر آورد دقیقا مثل تو...اما تفاوت داستان من با مال تو اینجاس که ما وقتی فهمیدیم بابام زن داره که زنش تو بیمارستان بود بعدم مادرم آه زد و زنه هم فوت شد ولی مادرم بچه بابامو آورده داره خودش بزرگ میکنه حالا میفهمم که چرا اینکارو کرده...

همه درها رو بستی روم اخه تا کی بشینم این گوشه دری واشه؟؟😔
زندگیت یذره مدلش شبیه زندگی من بود...ولی ازنظرمالی برعکس... ازدواجمم دقیقن مث تو.خونه مادرشوهرم بود ...

نمیدونم چرابچگیم یادم نمیره...همیشه برامامانم گریه میکنم...ولی ب این  فکرمیکنم ک خدامنومامانمودوس داره ک انقدبمون عذاب وسختی داد..

تیتیکتیکرتولدنوزادکوچولومه.خدایادل همروشادکن
عزيزم من از بیمارستان ک مرخص شدم تنها بودم حتی شوهرمم زیاد پیشم نبود همش سر کار بود سخت نیس خدا کمک ...

منم بچم دنیااومدخونه مادرم نرفتم تنهانگه داشتم شبانمیخابیدروزمینم نمیموندهمش روپا.به قول شماخداکمک کردم 

خدامن وبچه هام ازاین جهنم نجات بده حتی شده بامرگ
ابجی قدرشوهرت بدون بیشترمردهاببینن کسی پشتت نیست تنهایی سواستفاده میکنندهمش عذاب میدن یکیش شوهرخودم ...

دقیقن.همچین مردایی پیدانمیشن ک بخاطرزنشون جلوخونواده وایسن....فداش بشم من😘😔

تیتیکتیکرتولدنوزادکوچولومه.خدایادل همروشادکن
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز