سلام خانومای عزیز
دیشب بهتون گفتم ک شوهرم میخواد بره کمپ وترک کنه...خیلیا بهم گفتن ب شوهرت فرصت بده
دیشب داشتم برنج میپختم ک مادرم بهم گفت خورشت رو هم بپز..منم گفتم خستم خودت انجام بده
واونم شروع کرد ب توهین وفحش....
منم ساکت موندم تا ببینم ب چی میرسه
اخرش گفت اگر قراره برام کارنکنی برو خونه ی خودت
برو خونه ی اون شوهر بی همه چیزت
منم داغ کردم گفتم مگه کلفتتم
دیدم اومد جلوم افتاد بجونم بامشت ولگد😢😢😢
همینجوری موهامو میکشید پرتم کرد توپذیرایی
ک بابام اینا جلوشو گرفتن...
آخرش زنگ زدم پدرشوهرم اومد دنبالم