رسوایی زیاد دارم کدومشو بگم 😂😂😂
حدود ۱۰ نفر مهمون داشتیم به صرف نهار که خیلیم رودبایستی داشتیم باهاشون بعد مامانمم سنگ تموم گذاشته بود چن نوع غذا ودسرو ....بعد همه نشستیم دور میز داشتیم غذارو میخوردیم دیدم یه چیزی خورد به پام داداشم و پسر فامیلمونم جفتشون دو طرف من نشسته بودن بعد داداشم کلن عادت داره وقتی خودمونیم خیلی کرم میریزه هی پاشو میزنه به پام از زیر میز من فک کردم اونه برگشتم جوری که فقط خودش بشنوه گفتم باز تو عین الااااااغ پاتو دراز کردی شعور نداری؟؟؟😒😒نگو طرفم شنید دیدم داداشم خندش گرفته اون پسرهم سرخ شد معذرت خواهی کرد😖😖نگو اون بوده😂بعد اخرای نهارمون بود کرم افتاده بود تو جونم که تعارف کنم اونم چه تعارفی!!!!😐برگشتم با صدای بلند گفتم توروخدا بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید و گرنه غذا ها حیف و میل میشه همه رو باید بریزیم تو سطل اشغال😐😐😂😂مامانمم قیافش اینجوری بود😨😨با خط و نشون میگفت میبندی یا بیام ببندم😂😂منم که اون موقع کلن رد داده بودم جفنگیات میگفتم😂😂😂سوتی سومم بعد از نهار چای یه رنگ کرده بودم بریزم برا مهمونا به اخری که رسیدم گفت ممنون نمیخورم حالااا منم اصرار و قسم و ایه که چای بعد ناهار میچسبه باید بخوریو و اونم قبول کرد اومدم بریزم ته لیوان بیشتر نشد😖😖نگو قوری خالی بوده بعد اون همه اصرار😐همه زدن زیر خنده😥 هیچوقت دیگه اون ادم سابق نشدم بعد اون مهمونی😞