توزیبای.وارثان.زاعقه شخصی.شکارچی شهر.افسانه دریای ابی.سرنوشت.پسران فراترازگل.گروهای پسراو دختراشونم دوست داشتم توخونه مثله اونامیرقصیدم اولای نامزدیمون تواتاقم هنذفری گزاشته بودم داشتم مثله اونامیرقصیدم نگو نامزدم اومده5دقیقه بادهنه بازداره منوتماشامیکنه .بهم گفت چیکارمیکنی حالت خوبه?این جنگولک بازیاچیع.اب شدم رفتم زمین