سلام.زنداداش آخرم 6 ماه بزرگتر از منه.ده سال پیش ازدواج کرده من چهارساله.از برادرم خواهش کرده بودم که ی کار اداری انجام بده برگشو برام پست کنه.امروز به دستم رسید.زنگ زدم تشکر کنم و ببینم چقد هزینه کرده گفت دوساعتم برات مرخصی ساعتی گرفتم.بشوخی گفتم خوب حساب کن ببینم چقد میشه.
دیدم صدا زنش از پشت تلفن میاد که مدام میگف دوساعت بخاطر تو الاف شده.داداشم بهش گفت ساکت شو و گوشی قط کرد.
منم هیچی نگفتم اما اشکم در اومد.
مگه برادر من فقط برای اونه.سال تا ماه زنگ نمیزنم تو زندکیش دخالت نمیکنم جوابشو نمیدم چون میدونم روزگار داداشمو سیاه میکنه.مامانمم بنده خدا اینو خیلی دوس داشت و از قهر و دعوا بدش میامد.منم بخاطر مامانم هیچی نگفتم.اما تو دلم مونده.