امشب همه عصبانين گفتم بيايين اينجا گيس و گيس كشي كنين دلتون خنك بشه😂
خالق من! مرا وسیله ای در دستانت قرار بده تا حامل عشق و شادمانی برای دیگران باشم و هرگاه به آنها خدمتی کردم فراموش نکنم که این دستان توست که به یاریشان شتافته …
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تاپيك ميزنن آدم نظرشو ميگه همه گارد ميگيرن آدمو به غلط كردن ميندازن برا نظر دادنش😂
خالق من! مرا وسیله ای در دستانت قرار بده تا حامل عشق و شادمانی برای دیگران باشم و هرگاه به آنها خدمتی کردم فراموش نکنم که این دستان توست که به یاریشان شتافته …
خالق من! مرا وسیله ای در دستانت قرار بده تا حامل عشق و شادمانی برای دیگران باشم و هرگاه به آنها خدمتی کردم فراموش نکنم که این دستان توست که به یاریشان شتافته …
کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!
خالق من! مرا وسیله ای در دستانت قرار بده تا حامل عشق و شادمانی برای دیگران باشم و هرگاه به آنها خدمتی کردم فراموش نکنم که این دستان توست که به یاریشان شتافته …