وای یادم اومد یه عروسی هم رفتیم مادر داماد به صفمون کرد که بنویسه کی چقدر کادو داده
تازه عروسی یه تالار خارج از شهر تهران وخیلی دور بود وخیلی تو ترافیک موندیم تا رسیدیم دخترم اون موقع دو سالش بود از اولی که وارد شدیم بچم طفلی گفت آب بهمون ندادن
( وای خواهر این چه تاپیکیه که زدی باز داغ دلم تازه شد از بی ادبیه این خانواده)
یکیم نیومد بهمون یه خوشامد بگه خودمون رفتیم به عروسشون تبریک گفتیم که نه اون مارو میشناخت نه ما اونو بعد حساب کن ماجرای کادو گرفتنشون که اول نوشتم اونجوری بود
تو همون عورسی شب موقع بدرقه عروس داماد گفتیم تشنمونه لطفا یک لیوان آب شلنگ آب را ورداشت آورد انداخت جلو پامون انگار گوسفندیم حالا خوب بود فامیل درجه یک مادر شوهرم هم بود
آخر سرم یه بوس برا همه مهمونا فرستاد گفت برید دیگه خونه هاتون عروسی تموم شد رفت تو مردک در را هم بست