حال ازش بهم میخوره ازهمون روز عقد تاالان دارم عذاب میکشم از خانواده ش دم نزدم گفتم همه شون برن به درک مهم شوهرمه .اما واقعا الان دیگه کم آوردم.
علاقه زیادی به جوجه وخروس اینا داره زیاد میخره چندتا قفس تو حیاط خونه مادرشوهرم داره همه شون میبره اونجا وبهشون میرسه براشون دون میخره و...بعدشم میره به یکی دیگه مفتی میده .این همه خرج میکنه اخرشم می بخشه.این وسط عصاب خوردیش برامن میمونه.
دیروز ازش پول خواستم گفت ندارم.صبح هم بهش گفتم اگه داری ده یا بیست تومن بده جیبم خالی نباشه گفت نیست تااینکه ظهر یه ماشین اومد که جوجه میفرخت رفته ۴۰هزار داده جوجه خریده که بده به خاهر عوضیش.
منم عصابم خراب شد سرم کوبیدم به در کمی خون اومد ظرفیت این همه عذاب نداشتم میخاستم خودمو خالی کنم