دوهفته ای میشد که با شوهرم تصمیم گرفته بودم پیاده روی رو شروع کنم تو محلمون قدم میزدیم ک نیم ساعت رفت و نیم ساعت برگشت بود
تازه وارد هفته 38 شده بودم ک عروسی دوستم دعوت شدم .آخر مرداد بود تو اوج گرما و شرجی اهواز .منم رفتم آرایشگاه و به خودم رسیدم خداروشکر تو بارداری اضاف وزن نداشتم فقط 10 کیلو اضافه کردم و چون قدم بلند بود زیاد شکمم قلمبه و درشت نبود یعنی هرکی میدید باورش نمیشد پابه ماهم
خلاصه رفتم عروسی دوستم و با دوستام کلی رقصیدم یادمه مادر عروس اومد بهم گفت بابا نرقص هنوز دوسه ماه وقت داری خندیدم 😂و گفتم خاله ماهمه گفت جدی پس برقص💃
شب بعدش هم رفتیم پیاده روی اما شده بود 1ساعت رفت و یک ساعت برگشت
2مرداد بود ک من احساس کردم امروز بیحالم تا شب درد خفیفی زیر شکمم میومد ولی من گفتم زوده حالا آخه دکترم گفته بود پانزده مردادزایمان میکنم