خاطره زایمانتون و اتاق درد طبیعی و سزارین

یاخدا اتفاقا منم امروز به این فکر میکردم که یعنی امکانش هست از پس زایمان برنیام؟ اصلا تو دلم خالی میشه میگم وای خدا چه غلطی کردما😕😕😟😟 

😅😅😅😅

بهم سرم فشار وصل کرده بودن دردام خیلی شدید شده بود و منم وقتی ماما و پراستارا نبودن سیمشو قطع میکردم ک دردم کمتر شه 😂😂

وقتی میومدن ولش میکردم 😬😬

من میخوام بخونم تجربه کسب کنم اخه تو راهی دالم🤗🤗🤗

میشه توضیح بدین 

تخت کنار من یه دختر16ساله بود خودش اینقدر ریز نقش بود همشم به مامانش غر میزد بچه رو بشور بردار بذار واقعا ناراحت کننده بود

من وقتی آمپول زدن تو کمرم به دکتره گفتم اقای دکتر توروخدا بگید شروع نکنن گفت چرا؟ گفتم اخه من بی حس نشدم!!!!  گفت اولن قبل اینکه شروع کنن خوده دکترت تست میکنه که بی حسی یا نه دوما شما الان پاهاتو بیار, بالا ببینم, هرچی زور زدم نتونستم چون بی حس, بودم از, بس میترسیدم داشتم چرت و پرت میگفتم, گفتم به هر, حال من خیلی میترسممممم گفت باشه من حواسم بهت هست, گفت تو سرمم نمیدونم چی زدن که هی بیحال میشدم و کلا چیزی نفهمیدم و چقدر حس, قشنگی بود یادش بخیر 

من بعد سزارین خیلی خونریزی داشتم. پنج بار تو ریکاوری شکممو فشار دادن. پنج بار وقتی حسم برگشته بود. شوهرم به یه بهیارا شیرینی پول داد. همون موقع شیفت عوض شد. یه بهیار دیگه اومد توقع داشت به اونم پول بده که دیگه شوهرم به اون نداد. این بهیارم خیلی بداخلاقی میکرد. با پرستار بخش میومدن شکممو فشار میدادن. منم حسم برگشته بود خیلی دردم میومد. هی دستشونا میگرفتم نمیذاشتم. این بهیاره دستمو به تخت بست و مامانمو گفتن از اتاق بره بیرون. هی فشار دادن.‌منم داد میزدم التماس میکردم که ترو خدا دیگه فشار ندین بزارین نفس بکشم بعدش دوباره فشار بدین. خیلی درد داشت

من همیشه فوبیای عوض شدن بچه م تو بیمارستانو داشتم . خداروشکر اون شب که بیمارستان بودم کلا هیچ خانم دیگه ای تو بخش زایمان طبیعی نبود . دیگه الکیم جیغ و داد مردم رو نشنیدم 😁 خودمم انقدر اروم بودم که موقع ترخیص پرستارا میگفتن مگه تو زایمان کردی ؟ 😎 تازه از نه شب بستری شدم و سه عصر فرداش بچه م دنیا اومدا .

مال من خنده دار نیست دردناکه

از اول تا اخر ۲۶ ساعت طول کشید

از موقعی که اول شدم نا اومدن بچه چهار ساعت و ربع

یعنی بیچاره شدم

ولی خوشحالم که طبیعی تونستم

درد پریودی شدید 

منم همیشه ترس اینو دارم بچمو عوض کنن یا خودم اشتباهی یه بچه دیگه رو بردارم و بچه خودمو نشناسم😔😔😔

غییییر قابل وصف 

مثل درد پریود شروع میشه و شدت میگیره بعدم همراه با کمر درد میشه 

ولی به محض بیرون اومدن بچه انگاااار نه انگااار 

انگار اصلا دردی نبوده 

خودت از تخت میای پایین دستشویی میری،بچتو بغل میکنی و شیر میدی و هیییچ ممنوعیت غذایی ای هم نداری 

من بعداز عمل بردنم بخش مراقبت های ویژه  یه تختی رو بروم بود پسری بود حالش خوب نبود همش مادرش میومد نازش میکرد یه دقیقه و میرفت 😔ازپرستاره پرسیدم چشه گفت دراثریه بیماری ژنتیکی ازهفت سالگی بدنش فلج میشده و حالاکل بدنش فلج شده نوزده سالشه دکترش گفته همین هفته رو نهایتا زنده س 

با تموم دردایی که میکشید چقدخوش زبون مهربونوبا ادب بود 😥😥😥😥 از لحاظ ذهنی سالم بود خیلی درداورتر بود