دوستان من یه سقط توی هفته 22داشتم خیلی وضعیت وحشتناکی داشتم همینقدر بگم ک تا دم مرگ رفتم و برگشتم از وقتی سقط کردم تا ده روز اینقدر حالم بد بوده که هیچی یادم نیست همسرم ب شدت از لحاظ روحی بهم ریخته الان االیته یه مقدار بهتر شده ولی اگر هر کسی بهش بگه بارم بچه دار بشید یهو عصبی میشه و اون مکان را ترک میگنه حتی پسر شش ساله ام جدا از این مسائل با اینکه ب طور فیزیکی جلوگیری میکنیم هر بار ک رابطه داریم کلی استرس داره و حتما برام امپول جلوگیری تزریق میکنه من خیلی مراعاتش را میکنم راجب بچه دار شدن تصلا حرفی نمیزنم البته ک خودم هم اصراری ندارم ک بچه دار بشم چون یه پسر دارم و از طرفی ابدا دلم نمیخواد وادار ب کاریش کنم ک ناراحنش میکنه اما نگران خودشم ک اینقدر استرس داره نمیدونم تو اون ده روز ک من حالم بد بوده چ اتفاقی افتاده ک اینطور شده ب نظرتون من چطور میتونم روحیه اش را ب حالت قبل برگردونم؟؟البته من خیلی سعی میکنم حال و هوای خونه را عوض کنم تنوع میدم ب غذا پختنم دیزاین میکنم موسیقی میذارم جشن کوچولو میگیرم مهمون دعوت میکنم خانواده اش ک همیشه هر هفته دورهمی داریم اما میفهمم هنوز نگرانی تو وجودشه 😔😔😔😔